Gosal society

Tuesday, November 14, 2006

تهران ۲۰ روز دیگر می لرزد


ایجاد زمین لرزه های مصنوعی برای شناسایی گسل های پنهان شهر تهران
يکشنبه ۲۱ آبان ۱٣٨۵ - ۱۲ نوامبر ۲۰۰۶

خبرگزاری فارس: قرار است تهران تقریبا از ۲۰ روز آینده با زمین لرزه‌های مصنوعی به مدت ٣ ماه بلرزد تا کارشناسان بتوانند در طرحی دیگر، گسل های پنهان شهر تهران را شناسایی و وضعیت آنها را ارزیابی کنند .
با وجود آن که گسل‌های فرعی به تنهایی موجب بروز زلزله نمی‌شوند و تنها با لغزش گسل‌های اصلی امکان فعال شدن دارند اما مسئولان در مدیریت بحران معتقدند که شناخت وضعیت گسلهای پنهان در مدیریت ریسک و کاهش میزان خطرپذیری شهر تهران بسیار موثر است، از اینرو شناسایی گسلهای فرعی شهر تهران (که به اعتقاد بسیاری از کارشناسان تعدادشان کم نیست)، یکی از دغدغه های مسئولان و پژوهشگران مدیریت بحران شده است .
بر اساس اظهارات محسن ابراهیمی معاون مرکز مدیریت بحران شهر تهران قرار است شناخت گسل‌های پنهان شهر تهران با مشارکت شرکت عملیات اکتشاف نفت و پژوهشگاه بین‌المللی مهندسی زلزله (به عنوان مشاور طرح) و همکاری نیروهای انتظامی، راهنمایی و رانندگی و خدمات شهری شهرداری تهران تقریبا از ۲۰ روز آینده آغاز شود .
این زمین لرزه ها که تا عمق ۴ کیلومتری و با طول ٨ کیلومتر ایجاد و اندازه گیری خواهد شد بین ساعت ۴-۱ بامداد به اجرا درخواهد آمد، بدون شک اولین سوالی که به ذهن هر شنونده‌ای خطور می کند این است که آیا این زمین لرزه ها باعث بهم خوردن آرامش شبانه مردم نخواهد شد، آیا خطری ساختمانهای تهران را تهدید نمی کند؟
معاون مرکز مدیریت بحران شهر تهران در پاسخ به این سوالات به خبرنگار اجتماعی فارس می گوید:با توجه به این که امواج توسط دستگاهها از وسط بزرگراهها به مسیرهای تعیین شده ارسال خواهد شد بنابراین گمان نمی کنم اجرای طرح تاثیری در بهم خوردن آرامش شهروندان داشته باشد.ضمن آن که قبل از شروع عملیات اطلاع رسانی لازم انجام خواهد گرفت .
وی در خصوص مسیرهای اجرای پروژه افزود:این طرح در مسیر شمالی-جنوبی از قسمت کوهستانی منطقه یک، حد فاصل درکه و ولنجک آغاز می شود و در منطقه کهریزک و بهشت زهرا ختم می‌شود و در مسیر شرقی- غربی نیز اجرای پروژه از دهکده المپیک شروع و در محدوده پارک سرخه‌حصار پایان می‌یابد .
با وجود آن که مسئولان مدیریت بحران نسبت به رعایت کلیه موارد ایمنی برای جلوگیری از بروز هرگونه خسارت احتمالی به ساختمان‌های اطراف پروژه اطمینان خاطر می‌دهند اما با این وجود شهروندانی که خانه‌های آنها به تلنگری بند است از ویران شدن خانه های کلنگی خود در طول این ٣ ماه می‌ترسند .
حمزه شکیب رییس کمیته ایمنی شورای شهر تهران در گفت و گو با خبرنگار اجتماعی فارس با اظهاراتش سعی در ایجاد آرامش در شهروندان می کند و می گوید:در صورتی که در اثر این ارتعاشات ملکی دچار خسارت شود مجریان طرح بدون تردید مکلف به پرداخت خسارت هستند.هر چند مجریان به نکاتی ایمنی توجه دارند.بدون شک زمانی که مجریان مشاهده کنند که ساختمانهای محدوده اجرای طرح با خطر جدی مواجه هستند دایره اجرای طرح محدودتر و از میزان ارتعاشات خواهند کاست .
به اعتقاد وی اجرای چنین طرحهایی اجتناب ناپذیر است چرا که محدود گسلهای شهر تهران مشخص نیست و در نقشه ها و اطلاعات موجود وضعیت گسلها به صورت تقریبی شناخته شده است .
مازیار حسینی مدیر مرکز مدیریت بحران شهر تهران نیز با تایید نظر شکیب مبنی بر مشخص نبودن وضعیت دقیق گسل‌های تهران در نقشه تهیه شده توسط سازمان زمین شناسی و عدم پاسخگویی این نقشه به نیازهای تهران، می گوید:به تهیه نقشه ای ۲۰۰۰/۱ یا ۱۰۰۰/۱در مقیاس کار شهری احتیاج داریم. گسل‌های جوان محدوده شهر تهران در طول ۱۰‌هزارسال گذشته فعالیت لرزه‌ای داشته‌اند.به همین دلیل شهر تهران استعداد لرزه‌ خیزی دارد .
بر اساس اظهارات وی نقشه فعلی گسلها از نظر شناسایی و ساز و کار ژرفای تولید لرزه خوب است، اما برای مدیریت بحران مناسب نیست. برای داشتن برنامه و دستورالعمل مشخص نیاز به نقشه های به روز داریم تنها در این صورت می‌توان تشخیص داد چه ساختمان‌هایی روی گسل قرار دارند تا برای بهسازی و مقام‌سازی آن‌ها اقدام کرد.با این مدیریت ریسک، دیگر نقاطی که بر روی گسل قرار دارند به نقطه خطرناک تبدیل نمی شوند‌ .
مدیر مرکز مدیریت بحران شهر تهران در پاسخ به این سوال که بعد از پایان این طرح آزمایشی در خصوص مکانهای خطر چه خواهید کرد، می گوید:مدیریت ریسک برای هرکدام از این گسل‌ها متفاوت است.بر اساس اطلاعاتی که از این طرح بدست خواهد آمد نسبت به نحوه بهسازی، مقاوم‌سازی یا نوسازی ساختمانها برنامه ریزیهای لازم انجام خواهد گرفت و در صورت لزوم کاربری برخی نقاط از طریق پایین آوردن سرانه جمعیت در آن قسمت و یا تبدیل آنها به فضای سبز، تغییر می‌کند .
گفتنی است اجرای این طرح قرار بود اواخر تیرماه امسال و هنگام تعطیلی مدارس به صورت آزمایشی از جبهه جنوبی شهر تهران آغاز و پیش از بازگشایی مدارس (طی ٣ ماه) به پایان برسد اما اجرای این طرح تا به امروز هنوز عملیاتی نشده است .

گزارش از سهیلا فلاحی

Friday, November 10, 2006

برپايی مانور زلزله از سوی کودکان بی سرپرست کرجی

ايسکانيوز ـ
مانور زلزله از سوی کودکان بی سرپرست و بد سرپرست کرجی برگزار می شود
مدير اداره بهزيستی شهرستان کرج در گفت‌وگو با خبرنگار سرويس اجتماعی ايسکانيوز در کرج گفت: اولين مانور زلزله کودکان بد سرپرست و بی سرپرست کرجی صبح فردا در مرکز شبانه روزی امام خمينی واقع در شهرک وحدت کرج برگزار می شود. مجتبی بابايی افزود: اين مانور به کمک سازمان آتش نشانی کرج برگزار می شود و در آن سعی شده است تا توانايی کودکان در خصوص مقابله با حوادث احتمالی زلزله افزايش يافته و در مجموع پيشگيری از وقوع خطرات در حادثه ها آموزش داده شود.
نويسنده: دانيالی

Tuesday, November 07, 2006

پنج جزيره درياچه اروميه به خشكی پيوست

براثر كاهش سطح آب درياچهء اروميه پنج جزيره از جزاير ٩‌ گانه اين درياچه به خشكی پيوستند. اين وضعيت برای پارك ملی درياچه اروميه بسيار نگران‌كننده است زيرا با اتصال اين جزاير به خشكی ادامه زيست و زادآوری برخی از پرندگان نادر از جمله فلامينگو و پليكان به مخاطره افتاده است.

سرمايه: براثر كاهش سطح آب درياچهء اروميه پنج جزيره از جزاير ٩‌ گانه اين درياچه به خشكی پيوستند.
اين نكته را كيومرث كلانتری، مديركل حفاظت محيط‌زيست استان آذربايجان غربی می‌گويد و می‌افزايد: «اين وضعيت برای پارك ملی درياچه اروميه بسيار نگران‌كننده است زيرا با اتصال اين جزاير به خشكی ادامه زيست و زادآوری برخی از پرندگان نادر از جمله فلامينگو و پليكان به مخاطره افتاده است و به همين دليل تعداد پرندگانی كه امسال برای زمستان گذرانی به پارك ملی درياچه اروميه مهاجرت می‌كردند به صورت چشم‌گيری كاهش يافته است
او با اشاره به اين‌كه در حال حاضر ٨٠٠ راس قوچ و ميش ارمنی و ٢٠٠ راس گوزن زرد در جزاير اشك و كبودان وجود دارد، ادامه می‌دهد: «زندگی گوزن‌زرد و قوچ و ميش ارمنی ساكن در جزاير اشك و كبودان پارك ملی درياچه اروميه نيز به دليل كمبود علوفه و آب شيرين با مشكل جدی روبه‌رو شده و سازمان محيط‌زيست به دنبال تخليه بخشی از اين گونه‌های جانوری به ديگر زيستگاه‌ها است
به گفتهء او «شوری بيش از حد آب درياچه اروميه بر زندگی آرتميا تنها موجود زنده محيط آبی اين درياچه نيز تاثير گذاشتهء ، شرايط زيست اين آبزی را مختل كرده و تعداد تخم آن را از ٢٠ تا ٣٠ عدد در هر ليتر آب درياچه به يك تا سه تخم كاهش داده است. همچنين تعداد زيادی از اسكله‌ها و شناورهای اين درياچه به ويژه در مناطقی مانند رشكان، گلخانه، كبودان و اشك به دليل كاهش سطح و پسروی آب از كار افتاده‌اند
كلانتری به اين نكته اشاره می‌كندكه «از ٥٧٠ هزار هكتار مساحت درياچه اروميه حدود ١٠٠ هزار هكتار آن به ويژه در مناطق جنوب و شرق و حواشی پست به شوره‌زار تبديل شده و وضعيت اين درياچه را با يك بحران بزرگ مواجه ساخته است. در حال حاضر از تراز حداكثر آب اين درياچه در سال ٧٤ به ميزان پنج متر و ٢٧ سانتی‌متری كاسته شده و اين روند همچنان ادامه دارد به طوری كه پسروی و كاهش سطح آب اين درياچه هر سال بيش‌تر از سال ديگر می‌شود
به عقيدهء او، «كاهش آب اين درياچه باعث بالا رفتن ميزان شوری آب به بيش از ٣٠٠ گرم در هر ليتر شده كه اين امر نيز موجب شده تا بلورهای حجمی از نمك در كف درياچه تشكيل شود اين در حالی است كه ميزان غلظت نمك در آب اين درياچه در شرايط عادی ١٦٠ گرم در ليتر است
درياچه اروميه يكی از ٥٩ ذخيره‌گاه طبيعی محيط‌زيست جهان است كه به دليل طبيعت مناسب برای زيست دايمی و موقت انواع پرندگان كمياب و نادر جهان و زيبايی‌های طبيعی سواحل و جزاير آن از سوی يونسكو به عنوان يك ذخيره‌گاه بيوسفری در جهان شناخته شده است.
اين درياچه با زيبايی‌های طبيعی خود يكی از بزرگ‌ترين معادن املاح جهان به شمار می‌رود كه نزديك به هشت ميليارد مترمكعب انواع نمك‌ها را در خود جای داده است.
درياچه اروميه پس از بحرالميت در فلسطين دومين درياچه شور از نظر سختی آب در جهان محسوب می‌شود و بيستمين درياچه بزرگ جهان است، اين درياچه در بين استان‌های آذربايجان شرقی و غربی واقع شده و مساحت كلی حوزهء آبريز آن ٥١ هزار كيلومتر و حجم كلی آب موجود در آن به مرز ٣٧ ميليارد مترمكعب می‌رسد، طول اين درياچه از شمال به جنوب ١٣٥ كيلومتر،‌عرض آن ١٨ تا ٥٥ كيلومتر و عميق‌ترين نقطهء آن ١٦ متر است.
همچنين مهديه مصطفی‌پورشاد، دبير شبكهء NGO های زيست‌محيطی آذربايجان غربی می‌گويد: «كاهش سطح آب درياچهء اروميه و خشك شدن برخی جزاير آن به عوامل متعددی از جمله عوامل طبيعی مربوط می‌شودبه گفتهء وی«يكی از مهم‌ترين عوامل كاهش سطح آب اين درياچه احداث سد بر روی رودخانه‌های دايمی اطراف درياچهء اروميه است كه در نتيجه آب ورودی به آن با كاهش چشمگيری مواجه شده و سطح آب بسيار پايين آمده است
او با بيان اين‌كه احداث اين سدها بدون ارزيابی زيست‌محيطی صورت گرفته است، می‌افزايد: «هر چند احداث اين سدهای انحرافی باعث بهبود وضعيت رطوبت زمين‌های كشاورزی اطراف و غنی‌سازی محصولات آن ها شده است ولی اين امر به قيمت نابودی درياچهء اروميه صورت گرفته است كه سازمان محيط زيست و دولت هر چه سريع‌تر بايد تدابيری در جهت رفع اين معضل به كار گيرند
به گفتهء مصطفی پورشاد «يكی ديگر از عوامل پايداری درياچهء اروميه احيای تالاب‌های اطراف آن است كه به خاطر عوامل طبيعی و زهكشی توسط سد حسن‌لو خشك شده‌اند. برای احيای اين تالاب‌ها به عنوان مثال تالاب «درگه‌سنگی» (اسيران گلی)،جمعيت زنان مبارزه با آلودگی‌های زيست محيطی اقدام به لايروبی جوی‌های اطراف اين تالاب كرده كه اين امر باعث جاری شدن آب از اين جوی‌ها به سمت تالاب شده است.
اين جوی‌ها پيش از مكانيزه شدن آبياری زمين‌های كشاورزی اطراف مسيری برای هدايت آب رودخانه‌ها به طرف زمين‌های كشاورزی بوده‌اند
او در ادامه می‌گويد: «با احيای اين تالاب و وخيم شدن وضعيت درياچهء اروميه تالاب درگه‌سنگی به اكوسيستم مناسبی برای گياهان و پرندگان مهاجر از جمله فلامينگو تبديل شده است و امسال حضور فلامينگوها در اين تالاب به حدی زياد بود كه دوستداران محيط زيست معتقدند بايد اسم اين تالاب به نگين ارغوانی تغيير يابد
مسوول شبكهء NGO های زيست‌محيطی تاكيد می‌كند: «در صورتی كه تشكل‌های غيردولتی اقدام به احيای ساير تالاب‌های اطراف درياچهء اروميه كنند، وضعيت درياچهء اروميه از شرايط فعلی بسيار بهتر می‌شود و دستگاه‌های دولتی از جمله محيط زيست و سازمان آب منطقه‌ای آذربايجان غربی با آن‌ها همكاری‌های لازم را می‌كنند

بود و نبود ما

چهارشنبه ١٠ آبان١٣٨٥
دكتر علی حصوری
گزارش‌هائی که از وضع عمومی محیط زیست در جهان می‌رسد، همراه آگاهی‌هائی که از وضع محیط در کشور مادر دست است، آینده‌ی ما را با خطری بزرگ که به بود و نبود ما مربوط است و دامن همه‌ی ملت ایران را خواهد گرفت، روبرو می‌کند.در پنجاه سال گذشته که من با آگاهی، مسئله‌ی جغرافیای ایران را در بستگی با تمدن و توسعه دنبال کرده ام، همواره نشانه‌های پسروی و انحطاط را آشکارا در ایران دیده ام. در طول تاریخ، آب برای ما تعیین کننده بوده است. در این پنجاه سال از حجم بارندگی کاسته شده، با از میان رفتن جنگل‌ها و مرغزارها، آب با سرعت بیشتری جریان یافته و خاک مفید را در بسیاری از مناطق شسته است، از آب رودخانه‌ها کاسته شده ودر نتیجه به غلظت آب و آلودگی آن افزوده شده، برخی ازدر یاچه‌ها ، از جمله‌هامون سیستان خشک شده وزندگی مردم یک شهر( زابل) و روستا‌های پیرامون آن را با خطر روبرو کرده است.با انتقال آب رودخانه‌ها به مناطق کم آب، اعتدال زیست محیطی در بسیاری از نقاط، حتی منطقه‌ای مانند بختیاری به هم ریخته و از سطح زیر کشت این استان کاسته شده است. البته در چنین مواردی هنوز در آغاز مسئله قرار داریم و به وخامت آن افزوده خواهد شد. از جمله با استفاده‌ی نادرست از آب‌های رودهای آذربایجان، دریاچه‌ی ارومیه رو به خشکی می‌رود، جزیره‌های آن به خشکی پیوسته و محیط زیست پرندگان مهاجر آن با خطری جدی روبرو شده است. به شوری آب افزوده شده و بخش‌های خشک شده‌ی آن که به نمکزار تبدیل شده همان خطری را برای مردم آذر بایجان پدید آورده که خشکی در یاچه‌ی آرال برای مردم ورارود سوغات آورده است( بیماری‌های بی سابقه و از جمله سرطان با آمار بالا).بی مبالاتی و بی اعتقادی به محیط زیست بسیاری از آب‌های ما را حتی در سرچشمه‌ها آلوده کرده است. چند سال پیش دیدم که ویلا نشینان و روستائیان کلاردشت، زباله‌های خود را در رودخانه می‌ریختند و به این ترتیب آب پاک و کم نظیری را که از دامنه‌های علم کوه می‌آید، تباه و حتی زیانبار می‌کردند. دوستی که همراه من بود، دیدن این وضع را تحمل نکرد و به سرعت آنجا را ترک کرد تا شاهد چنان وضع اسفباری نباشد. این آب را ما تا چند سال پیشتر می‌خوردیم. وقتی در سرچشمه‌ها چنین است در دشت ‌ها و شهرها حساب پاک است.در مناطق خشک، چاه‌های عمیق بی حساب، سفره‌های آب زیر زمینی را پائین‌تر برده و به شوری آب‌های زیر زمینی افزوده است. این چاه‌ها بسیاری از قنات‌ها را از میان برده و مردم ما را از سرمایه‌ای ملی محروم کرده است. خشکی مرغزارها به پرورش دام زیان رسانده است.در ایران سالی بیش از بیست هزار کودک یا مرده به دنیا می‌آیند یا به هنگام تولد می‌میرند. جمعیت بزرگی در ایران از فقر غذائی رنج می‌برد و خط فقر روبه با لا در حرکت است. مدیران جامعه‌ی ما از رئیس جمهور گرفته تا چند تن از بانوان نماینده فرموده اند که بچه دار شوید، روزی را خدا می‌دهد. اما این اشخاص که بایستی دسترسی کافی به اطلاعات داشته باشند از توجه خدا به گرسنگان و درماندگان کشور ما دست کم در دوره‌ی جمهوری اسلامی خبری نداده‌اند. چگونه است که در این مدت، فقر و محرومیت بیشتر شده است؟ من فکر می‌کنم چنین افراد خردمند و آگاهی از توجه خداوند بی نیاز هستند و از نادانی ما- که از رحمت خداوندی بی خبریم- رنج می‌برند. باری وخامت محیط زیست در ایران به حد خطرناکی رسیده است. در کودکی من در تهران هیچگاه در جه‌ی حرارت به سی و پنج نمی‌رسید. ما تمام روزهای تابستان را در باغهای درون شهر تهران- حتی در مرکز و جنوب تهران- بازی می‌کردیم و ناراحت نمی‌شدیم. اینک حرارت به بالای چهل در جه هم می‌رسد. همین را من در مازندران هم دیده ام. در آنجا هم در جه‌ی حرارت تابستانی بالا رفته و از میزان بارندگی کاسته شده است.هم میهنان گرامی! کارزاری بزرگ برای ماندن یا مردن در پیش است. این بلا دامن همه، چه میلیاردر و چه فقیر را خواهد گرفت. دیرو زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد. چه باید کرد؟

Tuesday, January 17, 2006

نظام معماری در پرده‌ای از ابهام

نظام معماری در پرده‌ای از ابهام

«در حالیکه تقریبا در تمام دنیا معمار تعیین کننده ترین مدیر در عرصه ساخت و ساز بنا است، در ایران هنوز جایگاه اصلی این حرفه معلوم نیست...».مدتی است که جامعه مهندسان معمار ایران و بخش صنفی آن به رهبری سعید سادات نیا در صدد هستند با تدوین آنچه نظام معماری ایران می‌نامند، معمار را به جایگاه واقعیش بازگردانند؛ این فعالیت ها هرچند در بیشتر موارد از جلساتی هفتگی و غیر رسمی فراتر نرفته است، اما در صورت جلب حمایت فعالان این عرصه می‌تواند به تدوین و تصویب نظام نامه‌ای در حور برای این حرفه منتج گردد.مشکل عمده جامعه مهندسان معمار مقبولیت عام بین معماران است؛ این تشکل هنوز در خانه هنرمندان فعال بوده و حوزه صنفی فعالیت های آن بسیار محدود است. تا کنون هیچ مجمع عمومی از معماران عضو این تشکل جهت تصویب اساسنامه و نیز تصویب تصمیمیات گروهی تشکیل نشده است. کارشناسان معتقدند اساسنامه جامعه مهندسان معمار ایران در جهت تقویت هویت صنفی آن نیاز به تجدید نظر دارد. پیش نویس این اساسنامه سال گذشته به ثبت رسید و عضویت این تشکل در اتحادیه جهانی معماران UIA قرار است در نشست جهانی استانبول در تیر ماه سال جاری نهایی شود. هیچ یک از دبیران این تشکل انتخابی اعضا نبوده و تا کنون
انتخاباتی عمومی برای تعیین دبیران آن برگزار نشده است.
نمایشگاهی از نقاشی های یک معمار

لیلا معزمی فارغ التحصیل کارشناسی ارشد معماری از دانشگاه آزاد اسلامی تهران است؛ از وی که در کنار معماری به نقاشی و نویسندگی نیز اشتغال دارد تا کنون چند نمایشگاه فردی و گروهی در حوزه نقاشی برگزار شده و اینبار گالری شماره 2 فرهنگسرای هنر از تاریخ 27 دیماه 1384میزبان آخرین آثار او خواهد بود.حضور در این نمایشگاه که تا 3 بهمن ماه ادامه خواهد داشت، برای عموم علاقه‌مندان آزاد است. ساعات بازدید 9-19خیابان شریعتی – خیابان جلفا- خیابان ارسباران
-20-22872818

Friday, September 16, 2005

وقتی كه آب بالا بيايد

 

گزارشی از وضعيت آثار و محوطه های تاريخی پشت سد سيوند

وقتی كه آب بالا بيايد

بر اساس نظر كارشناسان، پس از آبگيری سد سيوند تعدادی از تپه‌های باستانی پيش از تاريخ، كوره‌های ذوب فلز، غار و سكونت‌گاههای پيش از تاريخ، دو قبرستان بزرگ مربوط به اشكانيان، چهار كيلومتر سنگ‌چين شاهی، هفت كيلومتر مرز سنگی مربوط به دوران اشكانی، گورهای سنگی مربوط به دوران فرمانروايان فارس (خرقه‌داران)، دو قسمت از جوی سنگی و راه شاهی در شرق تنگه بلاغی و شش قسمت از راه شاهی در غرب اين تنگه زير آب خواهند رفت.

سيد افشين اميرشاهی

سيامك اسكندری كارشناس معماری: «در سيلاب شديد زمستان سال ١٣٧٧ حجم آب به حدی بود كه بخش زيادی از تپه‌های تاريخی را شست و آب از پلكان اول آرامگاه كوروش كه ١٨٠ سانتی‌متر ارتفاع دارد، فراتر رفت. تا چندين روز پس از سيل هم محوطه اطراف آرامگاه كوروش همچنان زير‌آب بود.»

ساخت سد سيوند در سال ١٣٧١ در تنگه بلاغی و روی رودخانه پلوار آغاز شد. اين سد در يك‌صد كيلومتری شمال شيراز و پنجاه كيلومتری تخت جمشيد در حال احداث است. سد سيوند در منطقه‌ای قرار دارد كه فاصله دهانه اصلی آن تا آثار و سازه‌های اصلی محوطه پاسارگاد حدود ١٧ كيلومتر و فاصله خط پايان آبگيری درياچه تا سازه‌های اصلی و آرامگاه كوروش حدود ٩ كيلومتر است. پيش‌بينی می‌شود با آغاز آبگيری سد سيوند، دست‌كم هشت كيلومتر از تنگه بلاغی همراه با آثار درون آن زير آب رود. اين در حالی است كه در فصل بهار و با آغاز سيلاب‌های بهاری دشت بلاغی،‌ آثار بيشتری تهديد خواهند شد.
بر اساس نظر كارشناسان، پس از آبگيری سد سيوند تعدادی از تپه‌های باستانی پيش از تاريخ، كوره‌های ذوب فلز، غار و سكونت‌گاههای پيش از تاريخ، دو قبرستان بزرگ مربوط به اشكانيان، چهار كيلومتر سنگ‌چين شاهی، هفت كيلومتر مرز سنگی مربوط به دوران اشكانی، گورهای سنگی مربوط به دوران فرمانروايان فارس (خرقه‌داران)، دو قسمت از جوی سنگی و راه شاهی در شرق تنگه بلاغی و شش قسمت از راه شاهی در غرب اين تنگه زير آب خواهند رفت.
اما در اين ميان مشكل ديگری نيز وجود دارد كه به سست بودن خاك منطقه برمی‌گردد. بابك كيال مدير داخلی مجموعه باستانی پاسارگاد و كارشناس مرمت آثار باستانی است. وی عقيده دارد «با توجه به آبرفتی و سست بودن خاك منطقه، حدس زده می‌شود جمع شدن آب در درياچه سد باعث افزايش شديد رطوبت هوا در منطقه و بالا آمدن ميزان آب سطحی شود. اين اتفاق می‌تواند به پی اصلی كاخ‌ها و آرامگاه كوروش آسيب برساند.»
البته بين برخی از كارشناسان و مسئولان سدساز در ارتباط با اين موضوع كه آبگيری سد سيوند به مجموعه پاسارگاد و آرامگاه كوروش آسيب می‌رساند، اختلاف نظر وجود دارد؛ به‌طوری كه جلال جامعی مجری پروژه ساخت سد سيوند می‌گويد به دليل وجود ٩ كيلومتر فاصله بين آخرين نقطه آبگيری سد سيوند با مجموعه پاسارگاد، آبگيری اين سد هيچ تأثيری بر پی سازه‌های پاسارگاد نخواهد داشت.»
پاسارگاد ششمين محوطه جهانی ايران است كه طی آخرين جلسه يونسكو كه تير ماه سال ١٣٨١ در چين برگزار شد، به علت دارا بودن شاخصه‌های فراوان با صد در صد آرا در فهرست ميراث جهانی به ثبت رسيد. پيش از آن «تخت جمشيد»، «چغازنبيل»، «ميدان نقش جهان»، «تخت سليمان» و «ارگ بم» نيز در فهرست جهانی يونسكو ثبت شده بودند كه البته ارگ بم پس از زلزله ويران كننده بم در فهرست ميراث در خطر جای گرفت.
بر اساس قوانين مربوط به ثبت يك اثر در فهرست ميراث‌ جهانی، هر اثری كه در فهرست جهانی يونسكو جای می‌گيرد، طبقه كنوانسيون ميراث طبيعی و تاريخی بايد از سوی كشور نگهدارنده اثر، مورد توجه ويژه قرار گيرد و انجام هرگونه اقدامی در به خطر افتادن آن ممنوع است.
بين شيراز و اصفهان، پس از تخت جمشيد و در دشت مرغاب، كنار سيوند، محوطه باستانی پاسارگاد واقع شده است. محوطه باستانی پاسارگاد، آثار ارزشمند و بی‌نظيری را درون خود جای داده است. آرامگاه كوروش، كاخ بارعام، كاخ دروازه، كاخ اختصاصی، قبر كمبوجيه و تل تخت را می‌توان در پاسارگاد مشاهده كرد. پاسارگاد نخستين پايتخت هخامنشيان است كه در سال ٥٥٠ قبل از ميلاد مسيح، به دستور كوروش ساخته شده است.
با اين وجود، سازمان آب منطقه‌ای فارس و وزارت نيرو امكان هرگونه تعويق در آبگيری سد سيوند را منتفی اعلام كردند. آنها تصميم‌گيری در اين باره را تنها به دستور مستقيم مقامات عالی‌رتبه كشور چون هيأت دولت موكول كردند. البته چند پيش هيأت دولت آيين‌نامه‌ای را تصويب كرد كه بر اساس آن همه ارگان‌ها ملزم به استعلام از سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری پيش از انجام هرگونه عمليات اجرايی در كشور هستند.
محمدحسن طالبيان، مدير بنياد پژوهشی پارسه- پاسارگاد هم خبر اعلام آبگيری سد سيوند را شنيده است. او درباره تبعات ناشی از ايجاد يك درياچه پس از آبگيری سد به همشهری گفت: آخرين نقطه آبگيری سد سيوند با پاسارگاد چند كيلومتری فاصله دارد. ولی رطوبت ناشی از آبگيری سد ممكن است بر آثار پاسارگاد تأثير بگذارد. البته در حال حاضر هيچ‌كس نمی‌داند كه ميزان تأثير رطوبت بر آثار موجود در پاسارگاد چه اندازه است. اين كار بايد از طريق دستگاه‌های تست كننده انجام شود. اگر رطوبت به وجود آمده كم باشد، ميزان تأثير منفی بر آثار نيز كم خواهد بود. در صورتی كه رطوبت زياد باشد تخريب آثار نيز زياد خواهد بود. ولی بايد بسنجيم كه اين تأثيرات در درازمدت چگونه خواهد بود.
اما طالبيان، خطرات ناشی از آبگيری سد سيوند در تنگه بلاغی را جدی‌تر ارزيابی می‌كند. مدير بنياد پارسه- پاسارگارد می‌گويد:١٣٠ اثر در تنگه بلاغی موجود است كه بايد خيلی سريع اين آثار را نجات دهيم. بخشی از آثار تنگه بلاغی بايد مستند نگاری شوند. آثاری را می‌توانيم جابه‌جا كنيم، در خصوص برخی ديگر از آثار می‌توانيم از مسئولان آب منطقه‌ای فارس و وزارت نيرو بخواهيم تا جايی كه مشخص می‌كنيم آبگيری كنند. قطعاً مسئولان سازمان آب منطقه‌ای فارس هم همكاری می‌كنند و به درخواست ما پاسخ مثبت می‌دهند.
علی‌رغم خويش‌بينی مدير بنياد پارسه- پاسارگاد، مجری طرح سد سيوند نظر ديگری دارد. جلال جامعی معتقد است، بالاترين تراز آبگيری سد سيوند ٥/١٨٢١ متر است و اين تراز با آرامگاه كوروش بيش از ٤٥ متر اختلاف دارد. بنابر اين سد از مقبره پايين‌تر است. ضمن اين كه سد از پاسارگاد ٩ كيلومتر فاصله دارد.
مجری طرح سيوند با صحه گذاشتن براين مهم كه آثاری باستانی، قبرهای قديمی و تعدادی سفال در درياچه سد مشاهده شده است می‌گويد: هر چند كه ما اطلاع دقيقی از گزارش‌های باستان‌شناسان نداريم، ولی آثار مشاهده شده به حدی مهم نيست كه بهره‌برداری از سد را دچار مشكل كند. (ايسنا- ٧/٦/٨٤)

دور از هر گونه نگرانی
اعلام خبر آبگيری سد سيوند تا پايان امسال، بسياری از ايرانيان و حتی جهانيان را نگران كرده است. اما اين مسأله هيچ نگرانی را در سيد حسين مرعشی رئيس سابق سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری به وجود نياورد. چرا كه رئيس پيشين عقيده داشت كه نمی‌توان سدسازی را كه لازمه تمدن امروز و فردای ايران است، فدای حفظ آثار تاريخی كرد. بنابر اين طبيعی است كه در دوران رياست مرعشی بر سازمان مهم ميراث فرهنگی و گردشگری، اقدام مناسبی در جهت حفظ و حراست از آثار منحصر به فرد محوطه بلاغی و دشت پاسارگاد صورت نگيرد. مرعشی در دوران رياست خود بر سازمان ميراث فرهنگی، براين عقيده پای فشرد كه كليه دوره‌های ايران، محل زندگی مردم قديم و دوره‌هايی است كه آثار تمدن كهن در آنها وجود داشته است. چون تمدن ايران ٩ هزار سال جريان داشته و اين نشان می‌دهد كه تمدن‌های جديد روی تمدن‌های قديمی بنا شده‌اند. بنابر اظهارات مرعشی به خبرگزاری ايلنا، نمی‌توان انتظار داشت مرعشی در مدت يك سال و اندی كه در سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری بود كار ويژه‌ای برای حفاظت از آثار تنگه بلاغی انجام داده باشد. همچنان كه وقتی كلنگ ساخت سد سيوند در سال ٧١ بر زمين زده شد، سيد محمد بهشتی هم كه در آن زمان رئيس سازمان ميراث فرهنگی بود، از كنار اين مسأله به راحتی گذشت و او هم كار چشمگيری نكرد. چرا كه گفته می‌شود مقامات سدساز پيش از آغاز پروژه ساخت سد سيوند طی نامه‌ای به سازمان ميراث فرهنگی، نظر اين سازمان را در باره آغاز عمليات عمرانی برای ساخت سد خواسته بودند. اما ظاهراً پرسش آنها بدون پاسخ ماند و سكوت نيز علامت رضايت است! البته محمد حسن طالبيان به كمك سيد محمد بهشتی می‌آيد و توضيح می‌دهد: «حدود ١٠ سال پيش نامه‌ای به اداره كل ميراث استان فارس نوشته می‌شود. با توجه به گستردگی محوطه‌های باستانی در ايران، طبيعی است كه شناخت كاملی از همه اين محوطه‌ها وجود نداشته باشد. شايد حدود ٢٠ تا ٢٥ درصد آثار تاريخی و محوطه‌های باستانی ايران را بشناسيم. از طرفی قانونی وجود دارد كه براساس آن اگر دستگاه‌ها هنگام عمليات عمرانی به آثار باستانی برخورد كنند، می‌بايست ادامه عمليات عمرانی را متوقف كنند. اگر پاسخ دادن به نامه آنها مدتی طول كشيده است، به اين معنی نيست كه آنها حق انجام عمليات عمرانی را در آن منطقه داشته‌اند.»

سيلاب‌های پرقدرت!
مسأله مهم ديگری كه محوطه پاسارگاد را تهديد می‌كند، وجود سيل‌بند بر سر راه پاسارگارد است.
وجود سيل بند در راه مسيل بزرگ منطقه پاسارگاد و هدايت جريان سيل به طرف مسيل كوچكی كه از نزديكی محوطه باستانی پاسارگاد می‌گذرد، خطر تخريب آرامگاه كوروش كبير و بخش‌هايی از محوطه پيش از تاريخ پاسارگاد را در پی دارد.
در منطقه پاسارگاد، دو مسيل وجود دارد كه يكی از آنها از دامنه كوههای شمال غربی پاسارگاد آغاز شده است و با عرضی بالغ بر يك كيلومتر در بخشی از مسير خود از ميان روستای مبارك‌آباد می‌گذرد و در ادامه به رودخانه پلوار می‌پيوندد. در نهايت نيز به سوی تنگه بلاغی جاری می‌شود.
مسيل كوچك‌تری نيز وجود دارد كه در حد يك رودخانه فصلی، آب در آن جريان دارد و عرض متوسط آن از ٢٠ متر تجاوز نمی‌كند. اين مسيل كوچك در سر راه خود از مجاورت تپه مشهوری كه متعلق به دوران پيش از تاريخ است به نام «تل نخودي» عبور می‌كند و از فاصله‌ای حدود يكصدمتری شمال غربی آرامگاه كوروش به طرف تنگه بلاغی منحرف می‌شود.
سيامك اسكندری كارشناس معماری اين مسأله را تأييد می‌كند. اسكندری در اين باره می‌گويد: «وجود روستای مبارك آباد باعث شد تا سيل‌بندی سر راه مسيل بزرگ در بالای روستا احداث شود. اما احداث غيرفنی اين سيل‌بند به گونه‌ای است كه در صورت وقوع سيل، همه حجم آب ناشی از سيلاب را به مسيل كوچك هدايت كند. چون حجم بالای آب با شكل طبيعی زمين در اين قسمت هيچ تناسبی ندارد نتيجه هم مشخص است.»
سيامك اسكندری كارشناس معماری به سيلاب شديد زمستان سال ١٣٧٧ اشاره می‌‌كند و می‌گويد: «در اين سيلاب حجم آب به حدی بود كه بخش زيادی از تپه‌های تاريخی را شست و آب از پلكان اول آرامگاه كوروش كه ١٨٠ سانتی‌متر ارتفاع دارد، فراتر رفت. تا چندين روز پس از سيل هم محوطه اطراف آرامگاه كوروش همچنان زير‌آب بود.»
اسكندری تصريح می‌كند: «در اين ميان روستای مبارك‌آباد با تكيه بر اين سيل بند كه به ناشيانه‌ترين شكل ممكن ساخته شده است، همچنان به رشد غيراصولی خود ادامه می‌دهد، تا جايی كه برخی از خانه‌های جديد آن در داخل مسيل ساخته می‌شوند. بنابراين يك مسئله مهم پيش می‌آيد، اگر سيل‌بند حذف شود روستايی كه مدت‌ها است خطر سيل را از خود دور ديده، چه بايد بكند و اگر سر جای خود باقی بماند. محوطه‌های تاريخی و آرامگاه كوروش خسارت می‌بيند. البته اين خطر تنها متوجه آثار تاريخی پاسارگاد نيست و عامل زير سيلاب رفتن روستاهای ابوالوردی و مادرسليمان به واسطه احداث نسنجيده و غيركارشناسی اين سيل‌بند در مواقع بارندگی شديد نيز می‌شود.

زمان از دست رفته!
چند روز پيش سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری طی اطلاعيه‌ای اعلام كرد در صورت آبگيری سد سيوند، بخشی از دره بلاغی كه آثار تاريخی دوره‌های مختلف در آن واقع شده است به زير آب می‌رود. اما پاسارگاد و آرامگاه كوروش در امان خواهند بود. دره بلاغی كه رودخانه پلوار در آن جاری است به دليل عبور عشاير منطقه و مسير كاروان رو تاريخی، جاده شاهی و آثار بسيار مهمی از دوره‌های پيش از تاريخ تا دوره اسلامی و وجود پوشش‌های گياهی و زمين‌های كشاورزی از اهميت بسزايی برخوردار است.
ظاهراً زمان برای نجات دادن آثار تنگه بلاغی به سرعت از دست می‌رود. البته بنياد پژوهش پارسه – پاسارگاد و پژوهشكده باستان‌شناسی از دو سال پيش – و نه از سال ١٣٧١ كه ساخت سد سيوند آغاز شد- بررسی‌های مقدماتی خود را برای نجات بخشی از آثار تنگه بلاغی و پاسارگاد آغاز كرده است. در همين زمينه هم جمع‌آوری اطلاعات، تهيه عكس‌های هوايی و ماهواره‌ای و مستندنگاری ١٣٠ اثر تاريخی و پيش از تاريخ انجام شده است. يك فراخوان بين‌المللی هم منتشر شده است و در پی اين فراخوان هفت گروه پژوهشی – دانشگاهی مشترك بين ايران و دانشگاه‌های بولونيای ايتاليا، ورشو لهستان، كيوتو ژاپن، پژوهشگاه لوميو فرانسه، مركز مطالعات ايران‌شناسی آلمان، مركز باستان‌شناسی آلمان و مؤسسه باستان‌شناسی دانشگاه تهران فصل اول كاوش خود را از اسفندماه سال ٨٣ آغاز كرده‌اند.
در فصل اول كاوش علاوه بر مستندسازی غارها و محوطه‌های ميان سنگی و پارينه سنگی، كاوش‌ها به كشف آثاری از دوره باكون‌ و ساختارهايی از روستاهای هخامنشی، فراهخامنشی، گورستان های دوره‌های هخامنشی تا ساسانی، مسيرها و كانال‌ها، مجموعه‌های صنعتی و توليدی ساسانی منجر شد. لايه‌های مختلف اين محوطه‌ها ثبت شده و سفال‌ها و اشيای كشف شده نيز به موزه منتقل شده است.
قرار است تا دو يا سه هفته ديگر كاوش يكی از معادن مهم فلزكاری كهن توسط تيم ايرانی آلمانی آغاز شود. فصل دوم كاوش نيز تا يك ماه ديگر و در محدوده‌ای وسيع‌تر توسط گروه‌های ايرانی و خارجی آغاز خواهد شد.
در عين حال سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری در تلاش است تا از فصل دوم كاوش، گزارش دقيق و نقشه‌هايی تفصيلی از وضعيت آثار منطقه تهيه كند تا براساس اين مطالعات زمان مورد نياز برای نجات آثار و محدوده و ارتفاع مجاز آبگيری را به گونه‌ای كه به آثار منقول صدمه‌ای وارد نيايد، مشخص كند.
بنابراين سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری شايد حدود دو سال برای نجات محوطه‌های پشت سد سيوند فرصت دارد. چرا كه مسئولان سد ساز اعلام كرده‌اند حداكثر تا يك سال ديگر آبگيری سد را آغاز می‌كنند. با توجه به اين كه درياچه سد سيوند بيش از يازده كيلومترمربع وسعت دارد، پر شدن اين حجم آب حدود يك سال زمان نياز دارد. بنابراين شايد حدود دو سال فرصت باقی باشد. اين در حالی است كه بنا به گفته برخی از كارشناسان، محوطه پشت سد سيوند و پاسارگاد ظرفيت ٥٠ سال كاوش را دارد.
محوطه‌های پشت سد سيوند علی‌رغم قدمت آنها بسيار بكر هستند و به ويژه تنگه بلاغی كه نخستين جايی است كه می‌توان در اين محل در مورد خصوصيات و نحوه زندگی مردم در دوره هخامنشی اطلاعاتی را به دست آورد. همچنين نظر باستان‌شناسان و گياه‌شناسان دلالت بر اين دارد كه به علت بكر بودن تنگه بلاغی، گياهانی در اين منطقه وجود دارد كه در صورت انجام مطالعات كامل روی آنها می‌توان به نوع گل‌ها، درختان و پوشش گياهی و باغ‌های پاسارگاد پی برد. چرا كه ريشه نخستين چهارباغ ايرانی در پاسارگاد است.
كاخ‌های پاسارگاد در نقاط مختلف محوطه پاسارگاد پراكنده بودند و از طريق باغ‌هايی به يكديگر متصل می‌شدند. ريشه چهارباغ ايرانی هم به پاسارگاد باز می‌گردد. محمدرضا دهقانی استاد دانشگاه در اين باره می‌گويد‌: «پاسارگاد در گذشته برخلاف امروز كه حالت بيابانی دارد، سر سبز بوده و بخش‌های مختلف آن با باغ‌هايی به يكديگر متصل می‌شدند. آب اين باغ‌ها نيز از طريق جوی‌های سنگی كه پس از هر چند متر در يك حوض سنگی می‌ريخت تأمين می‌شد. باغ‌ها از جلوی آرامگاه كوروش آغاز می‌شد و تا كاخ يارعام و پيكره انسان بالدار و كاخ اختصاصی ادامه داشت.»
به هر حال فرصت چندانی برای مطالعه و پژوهش و نجات بخشی از ‌آثار پاسارگاد و تنگه بلاغی و حفظ جاده شاهی باقی نمانده است. جاده با شكوه ايران باستان كه تحت جمشيد را به پاسارگاد و بعدها به شوش پايتخت هخامنشيان وصل كرد. جاده‌ای كه به فرمان داريوش بزرگ ساخت آن از سارد آغاز شد و تا شوش ادامه يافت.
قرار است آبگيری سد سيوند آن طور كه مسئولان سدسازی می‌گويند اواخر بهمن آغاز شود. در فاصله كوتاهی بخش‌هايی از محلی كه روزگاری مركز حكومت جهانی ايرانيان بود زير آب می‌رود. اما هنوز پاسارگاد و آن چه در اين سرزمين گذشته، آن طور كه شايسته آن است شناخته شده نيست. شايد در اين فرصت كوتاه تنها راه چاره كه می‌تواند دست كم به نجات بخشی از آثار منطقه بيانجامد مشاركت همه سازمان‌ها، ارگان‌ها و نهادهای داخلی و خارجی در عمليات نجات‌بخشی است. شايد اين اقدام در شناخت اصلی و جايگاه محوطه‌های پشت سد تأثير گذار باشد.


برای امضاء نامه شرگشاده ی «کميته بين المللی برای نجات آثار باستانی دشت پاسارگاد» به آدرس زير مراجعه کنيد:
http://www.petitiononline.com/Pasargad/petition.html
-------------------------------
 

نگاهی دیگر به بند سیوند و مُرده ریگ نیاكان ما

آب ما را خواهد برد
 
مزدك بامدادان
جمعه ٢٥ شهريور ١٣٨٤

نوشتار را با سخنی ژرف از همسرم آغاز می‌کنم: «دزدان و راهزنانی را در نظر بگیر که به خانه‌ای دستبرد می‌زنند، پدر و مادر خانواده را می‌کشند، خانه را از آن خود می‌کنند و فرزندان خردسال خانواده را به فرزندی برمی‌دارند و به آموزش و پرورش آنان همت می‌گمارند و در نظر بگیر که این کودکان بدست کشندگان پدر و مادرشان پرورش می‌يابند و آنان را پدر و مادر خود می‌دانند. آن راهزنان، مسلمانانی بودند که به سرزمین ما تاختند و آن کودکان، ما ملت ایران!»

جان سخن را بهتر از این نمی‌توان بر زبان آورد. ما ایرانیان پس از شکست در برابر مسلمانان، بدست کشندگان نیاكان خود پرورش یافتیم و هزار و اندی سال بر این پندار نادرست ماندیم که پدر و مادری جز آنان نداشته‌ایم. راهزنانی که دستشان بخون پدر و مادر ما آلوده بود هر آنچه را که نشانی از آنان داشت نابود می‌کردند و اگر نبودند فرزندان فرهیخته و از جان گذشته این خاندان، که برایمان از شکوه فراموش شده خانه بگویند، از دانش، هنر و مهرِ مادر و از فرزانگی و بزرگمنشی پدر، از آزادگی و سرفرازی نیاگان و از خرمی و سرسبزی زادگاهمان، شاید که ما نیز چون نوادگان "اِشناتون" و "نوفره ته ته"(١) شکوه و بزرگی سرزمین نیاگانمان را از یاد برده بودیم، پذیرفته بودیم که هیچگاه پدرانی بجز عمر و ابوبکر نداشته‌ایم و هیچگاه بزبانی جز عربی سخن نگفته‌ایم و آنگاه بجای آنکه نام پرشکوه و زیبای "ایران" را بر سرزمین خود بنهیم، آنرا «جمهوریه العربیه ...» می‌نامیدیم. هنگامی که دیگر فرزندان این خانه سر بر کار "تفسیر" و "شرح" دین نوین خود گذاشته بودند، هزاران هزار چامه سرای پارسی گوی به سده‌ها، چونان سپاهیانی خستگی ناپذیر از زبان پارسی برج و باروئی در خور ساختند و در پس آن سنگر گرفتند و هرگز نگذاشتند که ما ایرانیان نیز به سرنوشت آسوریان (سوریه)، کُپتیان (مصر)، فلیستیان (فلسطین) و ... دچار شویم. ما هیچگاه عرب نشدیم، چرا که همیشه برادری و یا خواهری از این خانواده برمیخاست و گاه با نهادن جان خود بر کف، پَستو‌ها و کُنجهای پنهان این خانه را در جستجوی نشانی از پدر و مادر راستین ما می‌کاوید، آنرا می‌یافت و در برابر چشمان ما می‌گرفت تا از یاد نبریم که کیستیم. اگر کُپتیان نیز چون ما تنها یک فردوسی می‌داشتند، امروز به زبان اِشناتون، توت آنخ آمون و رامسِس سخن می‌گفتند و میهن خود را نه «جمهویه مصر العربیه» که «کُپت» می‌نامیدند. زبان پارسی زبان ایستادگی در برابر عرب شدن بود و در پشت باروهای این دژ سر به آسمان کشیده نه تنها پارسیان که انبوهی از مردمان دیگر این سرزمین نیز سنگر گرفته بودند. در پشت همین سنگر بود که دیگر زبانهای این سرزمین و سرزمینهای همسایه در باختر ایران از نابودی رهائی یافتند. بیهوده نیست که در گذشته این سرزمین انبوهی از چامه سرایان پارسی‌گوی را می‌بینیم، که خود به زبانی دیگر (برای نمونه ترکی) سخن می‌گفته‌اند و بیهوده نیست که همه فرمانروایان این آب و خاک، از غز و سلجوقی و خوارزمشاهی گرفته تا مغول و تاتار و قزلباش صفوی و قجر از همان دم که خود را فرزند این خانواده و نواده آن پدر و مادر در خون خفته می‌پنداشتند، چون دیگر فرزندان این خاندان، چراغ برمی‌افروختند و خانه را در جستجوی گنج‌های نهان آن می‌کاویدند و روزی چون شاهان سلجوقی ترک‌تبار، زبان پارسی را در سرتاسر سرزمین زیر پادشاهی خود - از هند تا یونان - می‌گستردند و دیگر روز چون بایسُنقُر شاهزاده تاتار، دل از کار پادشاهی و فرمانروائی می‌بریدند و عمر بر سر گردآوری شاهنامه فردوسی می‌نهادند و یا همچون جلال الدین میرزای قاجار نامه خسروان می‌سرودند ...

سده‌ها آمدند و گذشتند و هر از چندی بیگانگان جنگجوی دیگری روی به این سرزمین نهادند و پیش از آنکه رام و خانگی شوند، کشتند و سوختند و بردند. و هر بار دستانی لرزان این گنج‌های بجا مانده از پدر و مادر راستین‌مان را دوباره بزیر خاک کردند، تا باشد که روزگار گشادگی دوباره فرا رسد. از همان آغاز کار فرهیختگانی که تشنگی مسلمانان را به نابودی فرهنگ این سرزمین دریافته بودند، آنان را به این شیوه می‌فریفتند، که نام پرستشگاه‌ها و آرامگاه‌ها را دیگرگونه می‌کردند و چنین شد که پاسارگاد و تَل تخت را "مادر سلیمان" نامیدند و آتشکده آذرگُشنَسپ را "تخت سلیمان"،(٢) و بر هر گنج بجا مانده از پدر و مادر راستین ما نامی دینی-اسلامی نهادند تا آنرا از نابودی برهانند(٣). آنان بدین نیز بسنده نکردند و در گوش راهزنان خواندند، که نوروز جشن "بعثت پیامبر"، "واقعه غدیر خم"، "آغاز خلافت علی ابن ابی طالب" و "روز ظهور امام زمان" است، برای چهارشنبه سوری، افسانه بر افروختن آتش، بدست خونخواهان حسین ابن علی در قیام مختار ثقفی را ساختند و هنگامی که دیدند جز با به زبان آوردن "شهادتین" و گردن نهادن به دین از راه رسیدگان، که نامش "اسلام" بود و "تسلیم و سرسپردگی و بندگی" می‌خواست، و نه آنگونه که هزار و اندی سال در گوشمان خواندند "سلام و دوستی و آشتی"، از تیغ بیدریغ کشتار و بردگی و فروش زنان و کودکانشان در بازارها نخواهند رست، نامهای خود را دگرگون کردند و همان شد که رستم فرخزاد، آن یگانه تنها گفته بود: «که چون تخت و منبر برابر شود / همه نام بوبکر و عمر شود!». آن فرهیختگان در زیر تیغ آخته جنگاوران عرب هزاران هزار نیرنگ بکار بردند تا اندکی از مرده ریگ پدر و مادر راستین ما بر جای بماند، تا ما آنرا بروزگاران بیابیم و دریابیم که کیستیم و سد افسوس و هزاران دریغ که در این رهگذر بزرگترین برتری اخلاقی ایرانیان باستان، "راستگوئی" را از دست نهادند و دروغِ راهگشا یا همان "تَقیِّه" را به ما آموختند.

از آن روزگار که راهزنان به خانه ما درآمدند، تیغ کشتار و سرکوب و نابودی در این آب و خاک کمتر در نیام ماند. این چنین شد که رفته رفته دیگر فرهیختگان و دانایان‌مان نیز نمی‌دانستند که کدام نام را بر سر کدام گنجینه نهاده‌اند و ما در این پندار ماندیم، که در دل سرزمین پارس براستی مادر سلیمان در خاک خفته است و در آذرآبادگان زیبا، روزگاری سلیمان پیامبر بر تخت می‌نشسته است. یاد پدر و مادر راستینمان تنها در ناخودآگاه گروهی ما بود که برجای مانده بود و هر از گاهی سر برمی‌کرد، هنگامی که اسماعیل نامی از تبریز بپا می‌خاست و خود را نواده شهربانو، دختر یزدگرد سوم، پادشاه بخت برگشته ساسانی می‌خواند. دیگر از او نه نشان پدرانش را می‌خواستیم و نه می‌پرسیدیم که چرا به زبانی جز زبان یزدگرد سخن می‌گوید و او نیز نام پسرانش را تهماسب و بهرام و سام می‌نهاد تا ناخودآگاهِ ما را بیشتر برآشوبد و آتش آرزوی پیوستگی به پدر و مادر راستینمان را در درونمان برگُدازد. و ما در همیشهِ گذشتهِ پر رنج و شکنج این سرزمین، هرگاه که کسی در این آتش دمید، در پی اش براه افتادیم و جان بر سر راهش نهادیم.

امروز ولی داستان ما و این مرده ریگ نیاكانمان یکی داستان است پر آب چشم! در این یکسدوپنجاه سالی که ما برای خودشناسی و بازیابی خویشتن خویش خیز برداشته‌ایم، اگرچه یاد پدر و مادر راستینمان کم کم در خودآگاه گروهی‌مان جان می‌گیرد، ولی دیگر گنج‌های نهفته در دل خاک این خانه را چون آئینه‌ای فراروی خود نمی‌گیریم و نمی‌گوئیم: «کی ببینم مرا چنان که منم؟!». آنچه از آن روزگار پرشکوه و درخشان بجای مانده، برای ما چیزی نیست، جز یادگاری گرامی از پدر و مادری که برخاک افتادند، پیش از آنکه ما بازشان شناسیم و مانند هر فرزند شایسته دیگری، بر هر آنکسی که بخواهد این یادگاران را نابود کند، می‌تازیم. این یادگارها ولی باز به کنج پستوهای خانه بازگشته‌اند و تنها هنگامی بیاد ما می‌افتند، که دزدی بدنبال ربودنشان باشد و یا نم آب تار و پودشان را از هم بگسلد. از چنگ راهزنان بدرشان می‌آوریم و باز به گوشه پستوها و کنج گنجه‌ها می‌سپاریمشان. تخت جمشید، پاسارگاد، آتشکده آذرگشنسپ و هزاران هزار اثر دیگر تنها نابودی گذشته پرشکوه این خانه را بیاد ما می‌آورند و برآنمان می‌دارند، که اشکی از سر افسوس بچکانیم و باز همه این یادها را به فراموشخانه دل بسپاریم.

ما از گذشته خود گسسته‌ایم. نابودی پاسارگاد دلمان را بدرد می‌آورد و فریاد از نهادمان برمی‌خیزاند، چرا که در دل آن "کوروش بزرگ" آرمیده است. او را بزرگ می‌خوانیم، ولی نمی‌دانیم که چرا پادشاهی بزرگ و فرمانروائی از خمیره‌ای دیگر بود. می‌دانیم که پادشاهی بزرگ هخامنشی را پایه گذاشت و سرزمین‌های بسیاری را گشود، ولی همینجا دانسته‌های بسیاری از ما در باره یکی از برجسته ترین چهره‌های تاریخ جهان پایان می‌پذیرد. بر کاربران ایران ستیز جمهوری اسلامی می‌تازیم و جهان را بیاری می‌خوانیم و بدرستی از نابودی دارو ندار فرهنگیمان فریاد برمی‌داریم، ولی خود نیز کمتر گامی در راه شناسائی مرده ریگ نیاكان خود بر می‌داریم.

ما از گذشته خود گسسته‌ایم و کیستی خود را از یاد برده‌ایم. از هر سده‌ای تا سده دیگر، یاد پدر و مادر راستینمان در دل و جان و ناخودآگاه ما رنگ باخته و رو به سوی سرزمین فراموشی گذارده است، تا به امروز که نه یک ملت یکپارچه و خودآگاه و میهن-آگاه، که توده‌ای گیج و گولیم و به همان اندازه که در پرخاش به ویرانگران یادگاران نیاگان خود سرسختیم، بر خودداری از شناخت چهره راستین آنان نیز پای می‌فشاریم و چنین است که دوهزار و پانصد سال پس از پایه گزاری شاهنشاهی هخامنشی، این نخستین امپراتوری تاریخ، که خرد گروهی را پایه و بنیان فرمانروائی کرد، اکنون بیخردی گروهی کار این سرزمین و مردمانش را بجائی رسانده است، که خامنه‌ای و احمدی نژاد بر تخت کوروش و داریوش و خشایارشا نشسته‌اند و آزادگان ایرانی را بزیر تازیانه سرکوب گرفته‌اند.

پاسداری از آرامگاه کسی که مردم او را بروزگار زندگانیش "پدر همه مردمان" می‌خواندند، بی‌گمان کمترین کاری است، که بار آن بر دوش تک تک ایرانیان سنگینی می‌کند، این همه ولی همانگونه که نوشتم، "کمترین" کار است و به اینمان بسنده نباید کرد. بر ما است که گوشه گوشه این خانه را در جستجوی کیستی راستین خود بکاویم و ببینیم مادران و پدرانمان برایمان از دانش و فرهنگ و آئین زندگی چه برجای گذاشته‌اند، تا شاید بتوانیم پی به جادوی آن شکوه و آن بزرگی ببریم و با پیروی از اندیشه‌های ژرف نیاگانمان سرنوشت خود را، خود بدست بگیریم.

کوروش بزرگ بر سنگ نوشته است: «ای که بر این جایگه پای مینهی، مشتی خاک را از من دریغ مدار!» اگر امروز تنها به نگاهداری آرامگاه کوروش از نابودی بسنده کنیم و بدنبال شناختن پدر و مادر راستین خود و منش و اندیشه آنان نباشیم، آب انباشته شده در پشت سیوند نه پاسارگاد را، که ما و کیستی ما را با خود خواهد برد!


خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران زمین بدور دارد
شهریور هشتادوچهار
مزدک بامدادان
mazdakbamdadan@arcor.de

----------------------
١) اِشناتون از برجسته ترین فرمانروایان مصر باستان بود (خاندان هژدهم، ١٣٥١ تا ١٣٣٤ پ. م.). او و همسرش نوفره ته ته در یکی از درخشانترین دوره‌های تمدن مصر باستان بر این سرزمین فرمان می‌راندند و مصریان باستان یا کُپتیها آرامش و آبادانی آن روزگار را وامدار این دو فرمانروای فرزانه بودند.
٢) تخت سليمان در ۴۰ کيلومتری تکاب در جاده زنجان - تبريز جای دارد.
٣) در دشت دروازه فين و سمت جنوب خيابان باغشاه فين امامزاده‌ای هست بنام "بابا شجاع الدین". مردم کاشان می‌گویند، پیروز مجوسی نهاوندی (ابولؤلؤ) پس از آنکه خلیفه دوم عمر و چند تن از همراهان او را در مسجد مدینه کشت، به ایران گریخت و این امامزاده آرامگاه او است، که بنام "بقعه ابولؤلؤ" نیز خوانده می‌شود. شاید مردم کاشان در همان روزها بنای یادبودی برای این بزرگمرد آزاده ساخته بوده باشند. ساختمان کنونی امامزاده به روزگار ایلخانیان ساخته شده است.

Saturday, September 03, 2005

Sivand Dam

Friday, September 02, 2005

سد سیوند و اثر آن بر محیط زیست

سد سیوند و اثر آن بر محیط زیست

● سد سازی و زدن چاه عميق بويژه در کشور زلزله خيز ما و پس از ويران کردن قنات‌ها، جنگل‌ها و آبخيز‌ها، آسان ترين و برای مجريان مفيد ترين راه تامين آب است، زيرا برای ساخت هر سد مخارج هنگفتی صورت می‌گيرد که بی گمان منافع آن به مردم بومی نمی رسد. عده ای از بوميان تنها مدت کوتاهی به زيان محيط زيست، به آب دسترسی می‌يابند.
● بخش‌های مهمی از آثار باستانی که به زير آب خواهد رفت، تاکنون حفاری و شناسائی نشده است و با از ميان رفتن آن‌ها بخشی از تاريخ و فرهنگ ما – که امکان بررسيش وجود دارد، محو خواهد شد و اگر در ميان آن‌ها اشياء آسيب‌پذير (فلز، استخوان و عاج، چوب، بافته و مخصوصا رنگ) وجود داشته باشد، بکلی از ميان خواهد رفت.

دكتر علی حصوری

چهارشنبه ۹ شهريور ۱۳۸۴
سیوند نام روستای بزرگ و خوش آب و هوائی در هشتاد کیلومتری شمال شیراز، پانزده کیلومتری شمال تخت جمشید و برسر راه اصفهان به شیراز است. رود کوچکی در دره‌ی سیوند جریان دارد که سیلاب‌های آن به رود کر می‌پیوندد و به دریاچه‌ی بختگان در شمال شرقی شیراز و جنوب غربی تخت جمشید می‌ریزد. آب در یاچه‌ی بختگان شیرین نیست، اما در مجاورت آن چاه می‌زنند و از آب آن چاه‌ها که قابل تحمل تر است برای کشاورزی استفاده می‌کنند. این دریاچه در روزگاری به دریاچه‌ی تشک در شمال بختگان و جنوب ابرقو( جنوب غربی مروست و هرات) و جنوب شرقی ارسنجان راه داشته، اما به علت کم آبی ، استفاده‌ی بیشتر از آب رودکر و انتقال مقداری از آن به شهر شیراز، این پیوستگی از میان رفته و دریاچه‌ی تشک هم مانند بختگان در خطر خشکی است. در سالهائی، مثلا 1382هر دو دریاچه خشک شد، اما از وضعیت کنونی آن‌ها آگاهی ندارم
در یاچه‌های شور هنگامی که خشک شوند برای ساکنان اطرافشان بیماری‌های خطرناک به بار می‌آورند. دست کم تجربه‌ی دریاچه‌ی آرال در این زمینه، پیش چشم ما است که هنوز بخش بزرگی از آن آب دارد. اینک با ساخت سد سیوند، بخش کوچک دیگری از آبی که به دریاچه‌های تشک و بختگان می‌ریخت، از میان خواهد رفت و این دریاچه را با خطر خشکی بیشتر مواجه خواهد ساخت. آب رود سیوند راه فرار به خارج از ایران یا جای نامناسبی ندارد. در واقع این سد، آبی را که در دریاچه‌ی بختگان گرد می‌آمد و در کشاورزی به کار می‌رفت، به پشت سد سیوند منقل خواهد کرد و به کشاورزان یا مردم دیگری خواهد داد. این کار چه معنی دارد؟ گذشته از این که با گرفتن نمک از دریاچه‌ی بختگان هم مقداری نمک به دست می‌آمد که حالا روی زمین خواهد ماند و برای مردم مزاحمت و بیماری خواهد آورد.
سد سازی و زدن چاه عمیق بویژه در کشور زلزله خیز ما و پس از ویران کردن قنات‌ها، جنگل‌ها و آبخیز‌ها، آسان ترین و برای مجریان مفید ترین راه تامین آب است، زیرا برای ساخت هر سد مخارج هنگفتی صورت می‌گیرد که بی گمان منافع آن به مردم بومی نمی‌رسد. عده ای از بومیان تنها مدت کوتاهی به زیان محیط زیست، به آب دسترسی می‌یابند.سدی که در زمان ریاست جمهوری آقای رفسنجانی بر روی رود سرباز در بلوچستان زده شد، ظاهرا گم شده و به یابنده‌ی آن می‌توان جایزه داد. در همان زمان سد‌های کوچک دیگری هم در جاهای دیگری زده شد که یک سد خاکی آن در نزدیکی بیجار تاتاریخی که من خبر دارم(1379) آب پیدا نکرد. ایشان کلنگ بسیار بزرگ و سنگین سد دیگری را هم در جنوب اردبیل برزمین زدند که من به همراه یکی دو تن از مسئولان امر در استان هر چه کوشیدیم به زیارت جای کلنگ خوردگی نائل نشدیم تا چه رسد خود سد. برای آن کلنگ تنها، چندین ملیون تومان خرج شده بود و دست کم یک هواپیما ایشان و همراهانشان را از تهران به اردبیل آورده بود. نمونه‌هائی را می‌توان یادآور شد که نشان از زیانمندی سد‌ها دارد. برای مثال در زلزله‌ی رودبار سد سفید رود آسیب دید، گرچه به این دلیل خطر ویرانی ندارد، اما اگر زلزله تکرار شود، معلوم نیست که بر سر گیلان چه بیاید.
اینک سد سیوند در جائی ساخته می‌شود که گذشته از بیفایدگیش، چنان که می‌گویند به چندین بنا و منطقه‌ی مهم باستانی ایران صدمه خواهد زد و بخشی از آن‌ها را به زیر آب خواهد برد، گذشته از این که آن هم خطرات سد‌های دیگر را به همراه خواهدداشت. مسئول پیشین سازمان میراث فرهنگی حکیمانه گفته است که آینده‌ی ایران مهم تر از گذشته‌ی آن است. گوئی در این سد سازی‌ها غیر ازجیب‌های ویژه ای، برای آینده‌ی ایران هم فکر می‌شود. مجموع سودی که از این سد به دست خواهد آمد، با در آمدی که از راه فروش بلیط برای دیدار از این مناطق می‌توان به دست آورد، برابری نمی‌کند. از سود آن سد باید زیان بیماری‌هائی را که مردم اطراف بختگان و تشک را به خطر خواهد انداخت ،کم کرد.
مهم تر این که بخش‌های مهمی از آثار باستانی که به زیر آب خواهد رفت، تاکنون حفاری و شناسائی نشده است و با از مییان رفتن آن‌ها بخشی از تاریخ و فرهنگ ما – که امکان بررسیش وجود دارد، محو خواهد شد و اگر در میان آن‌ها اشیاء آسیب پذیر(فلز، استخوان و عاج، چوب ، بافته و مخصوصاً رنگ) وجود داشته باشد، بکلی از میان خواهد رفت. باید دید که اگر در میان این آثار یک مسجد قدیمی هم وجود داشت، آیا رئیس پیشین سازمان میراث فرهنگی، جرئت داشت که آینده‌ی ایران را مهم تر از گذشته اش بداند؟ گرچه که بسیاری از مسئولان کنونی کارها در کشور اساسا به این چیز‌ها توجه ندارند و نمونه‌ی آن میدان نقش جهان در اصفهان است.
آیا در میان حکومتگران ایران کسی نیست که به این مسائل ساده و پیش پا افتاده فکر و از این کارها جلوگیری کند ؟ من مطمئن هستم که اگر آبخیزهای منطقه زنده و ترمیم شود، آب بیشتری در منطقه خواهد ماند و به صورت سیلاب روان نخواهد شد. این کار اگر در همه‌ی کشورما صورت گیرد که کاری است ناگزیر و خردمندترانی شاید روزگاری دیگر به آن خواهند پرداخت، منافع آن به مراتب بیش از سدسازی در ایران خواهد بود که با زلزله‌های پی در پی از میان خواهند رفت.با تشویق آبخیز داری برای عده ای از جوانان کشورما کارهای مفید پیدا خواهد شد.
گاهی در ایران زلزله‌ها پشت سرهم تکرار می‌شوند. به دنبال زلزله‌ی بم و در طی تقریباً یک سال برابر یادداشت‌هائی که من از اخبار برداشته ام، بیش از صدو پنجاه زلزله‌ی کوچک در ایران رخ داد. این‌ها محال است که روی ساخت و ساز‌ها اثر نکند.
خردی را که لازمه‌ی حفظ میهنمان از گزند روزگار است هرچه زودتر بیابیم. دلسوزی برای مردم به معنی دلسوزی برای محیط زیست آن‌ها هم هست.
سعدی از دست دوستان فریاد
پس از نوشتن این یادداشت نامه ای از دوست جوانی که در آب منطقه‌ی سیوند کار و پژوهش کرده به دستم رسید که در آن خبر می‌دهد که متاسفانه تحصیل کرده‌ها و استادان ایران در کمک به این گونه طرح‌ها پیشقدم هستند. البته من این گونه کارها را در طرح‌های دیگری دیده ام. وقتی دانشگاه‌ها هم به تاسی از سازمان‌های دیگر شرکت تشکیل بدهند و دستی در غارت کشور داشته باشند، تکلیف تحصیل کردگان هم روشن است. بی گمان وقتی بدبختی دامن خودشان را هم بگیرد، آنگاه باز هم از ملت مظلوم ایران گله خواهند کرد و از ایشان طلبکار خواهند شد، چنان که هم اکنون هم در واقع مشغول پس گرفتن طلب خود از مردم ایران هستند.
http://www.gosal.se