Friday, September 16, 2005

وقتی كه آب بالا بيايد

 

گزارشی از وضعيت آثار و محوطه های تاريخی پشت سد سيوند

وقتی كه آب بالا بيايد

بر اساس نظر كارشناسان، پس از آبگيری سد سيوند تعدادی از تپه‌های باستانی پيش از تاريخ، كوره‌های ذوب فلز، غار و سكونت‌گاههای پيش از تاريخ، دو قبرستان بزرگ مربوط به اشكانيان، چهار كيلومتر سنگ‌چين شاهی، هفت كيلومتر مرز سنگی مربوط به دوران اشكانی، گورهای سنگی مربوط به دوران فرمانروايان فارس (خرقه‌داران)، دو قسمت از جوی سنگی و راه شاهی در شرق تنگه بلاغی و شش قسمت از راه شاهی در غرب اين تنگه زير آب خواهند رفت.

سيد افشين اميرشاهی

سيامك اسكندری كارشناس معماری: «در سيلاب شديد زمستان سال ١٣٧٧ حجم آب به حدی بود كه بخش زيادی از تپه‌های تاريخی را شست و آب از پلكان اول آرامگاه كوروش كه ١٨٠ سانتی‌متر ارتفاع دارد، فراتر رفت. تا چندين روز پس از سيل هم محوطه اطراف آرامگاه كوروش همچنان زير‌آب بود.»

ساخت سد سيوند در سال ١٣٧١ در تنگه بلاغی و روی رودخانه پلوار آغاز شد. اين سد در يك‌صد كيلومتری شمال شيراز و پنجاه كيلومتری تخت جمشيد در حال احداث است. سد سيوند در منطقه‌ای قرار دارد كه فاصله دهانه اصلی آن تا آثار و سازه‌های اصلی محوطه پاسارگاد حدود ١٧ كيلومتر و فاصله خط پايان آبگيری درياچه تا سازه‌های اصلی و آرامگاه كوروش حدود ٩ كيلومتر است. پيش‌بينی می‌شود با آغاز آبگيری سد سيوند، دست‌كم هشت كيلومتر از تنگه بلاغی همراه با آثار درون آن زير آب رود. اين در حالی است كه در فصل بهار و با آغاز سيلاب‌های بهاری دشت بلاغی،‌ آثار بيشتری تهديد خواهند شد.
بر اساس نظر كارشناسان، پس از آبگيری سد سيوند تعدادی از تپه‌های باستانی پيش از تاريخ، كوره‌های ذوب فلز، غار و سكونت‌گاههای پيش از تاريخ، دو قبرستان بزرگ مربوط به اشكانيان، چهار كيلومتر سنگ‌چين شاهی، هفت كيلومتر مرز سنگی مربوط به دوران اشكانی، گورهای سنگی مربوط به دوران فرمانروايان فارس (خرقه‌داران)، دو قسمت از جوی سنگی و راه شاهی در شرق تنگه بلاغی و شش قسمت از راه شاهی در غرب اين تنگه زير آب خواهند رفت.
اما در اين ميان مشكل ديگری نيز وجود دارد كه به سست بودن خاك منطقه برمی‌گردد. بابك كيال مدير داخلی مجموعه باستانی پاسارگاد و كارشناس مرمت آثار باستانی است. وی عقيده دارد «با توجه به آبرفتی و سست بودن خاك منطقه، حدس زده می‌شود جمع شدن آب در درياچه سد باعث افزايش شديد رطوبت هوا در منطقه و بالا آمدن ميزان آب سطحی شود. اين اتفاق می‌تواند به پی اصلی كاخ‌ها و آرامگاه كوروش آسيب برساند.»
البته بين برخی از كارشناسان و مسئولان سدساز در ارتباط با اين موضوع كه آبگيری سد سيوند به مجموعه پاسارگاد و آرامگاه كوروش آسيب می‌رساند، اختلاف نظر وجود دارد؛ به‌طوری كه جلال جامعی مجری پروژه ساخت سد سيوند می‌گويد به دليل وجود ٩ كيلومتر فاصله بين آخرين نقطه آبگيری سد سيوند با مجموعه پاسارگاد، آبگيری اين سد هيچ تأثيری بر پی سازه‌های پاسارگاد نخواهد داشت.»
پاسارگاد ششمين محوطه جهانی ايران است كه طی آخرين جلسه يونسكو كه تير ماه سال ١٣٨١ در چين برگزار شد، به علت دارا بودن شاخصه‌های فراوان با صد در صد آرا در فهرست ميراث جهانی به ثبت رسيد. پيش از آن «تخت جمشيد»، «چغازنبيل»، «ميدان نقش جهان»، «تخت سليمان» و «ارگ بم» نيز در فهرست جهانی يونسكو ثبت شده بودند كه البته ارگ بم پس از زلزله ويران كننده بم در فهرست ميراث در خطر جای گرفت.
بر اساس قوانين مربوط به ثبت يك اثر در فهرست ميراث‌ جهانی، هر اثری كه در فهرست جهانی يونسكو جای می‌گيرد، طبقه كنوانسيون ميراث طبيعی و تاريخی بايد از سوی كشور نگهدارنده اثر، مورد توجه ويژه قرار گيرد و انجام هرگونه اقدامی در به خطر افتادن آن ممنوع است.
بين شيراز و اصفهان، پس از تخت جمشيد و در دشت مرغاب، كنار سيوند، محوطه باستانی پاسارگاد واقع شده است. محوطه باستانی پاسارگاد، آثار ارزشمند و بی‌نظيری را درون خود جای داده است. آرامگاه كوروش، كاخ بارعام، كاخ دروازه، كاخ اختصاصی، قبر كمبوجيه و تل تخت را می‌توان در پاسارگاد مشاهده كرد. پاسارگاد نخستين پايتخت هخامنشيان است كه در سال ٥٥٠ قبل از ميلاد مسيح، به دستور كوروش ساخته شده است.
با اين وجود، سازمان آب منطقه‌ای فارس و وزارت نيرو امكان هرگونه تعويق در آبگيری سد سيوند را منتفی اعلام كردند. آنها تصميم‌گيری در اين باره را تنها به دستور مستقيم مقامات عالی‌رتبه كشور چون هيأت دولت موكول كردند. البته چند پيش هيأت دولت آيين‌نامه‌ای را تصويب كرد كه بر اساس آن همه ارگان‌ها ملزم به استعلام از سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری پيش از انجام هرگونه عمليات اجرايی در كشور هستند.
محمدحسن طالبيان، مدير بنياد پژوهشی پارسه- پاسارگاد هم خبر اعلام آبگيری سد سيوند را شنيده است. او درباره تبعات ناشی از ايجاد يك درياچه پس از آبگيری سد به همشهری گفت: آخرين نقطه آبگيری سد سيوند با پاسارگاد چند كيلومتری فاصله دارد. ولی رطوبت ناشی از آبگيری سد ممكن است بر آثار پاسارگاد تأثير بگذارد. البته در حال حاضر هيچ‌كس نمی‌داند كه ميزان تأثير رطوبت بر آثار موجود در پاسارگاد چه اندازه است. اين كار بايد از طريق دستگاه‌های تست كننده انجام شود. اگر رطوبت به وجود آمده كم باشد، ميزان تأثير منفی بر آثار نيز كم خواهد بود. در صورتی كه رطوبت زياد باشد تخريب آثار نيز زياد خواهد بود. ولی بايد بسنجيم كه اين تأثيرات در درازمدت چگونه خواهد بود.
اما طالبيان، خطرات ناشی از آبگيری سد سيوند در تنگه بلاغی را جدی‌تر ارزيابی می‌كند. مدير بنياد پارسه- پاسارگارد می‌گويد:١٣٠ اثر در تنگه بلاغی موجود است كه بايد خيلی سريع اين آثار را نجات دهيم. بخشی از آثار تنگه بلاغی بايد مستند نگاری شوند. آثاری را می‌توانيم جابه‌جا كنيم، در خصوص برخی ديگر از آثار می‌توانيم از مسئولان آب منطقه‌ای فارس و وزارت نيرو بخواهيم تا جايی كه مشخص می‌كنيم آبگيری كنند. قطعاً مسئولان سازمان آب منطقه‌ای فارس هم همكاری می‌كنند و به درخواست ما پاسخ مثبت می‌دهند.
علی‌رغم خويش‌بينی مدير بنياد پارسه- پاسارگاد، مجری طرح سد سيوند نظر ديگری دارد. جلال جامعی معتقد است، بالاترين تراز آبگيری سد سيوند ٥/١٨٢١ متر است و اين تراز با آرامگاه كوروش بيش از ٤٥ متر اختلاف دارد. بنابر اين سد از مقبره پايين‌تر است. ضمن اين كه سد از پاسارگاد ٩ كيلومتر فاصله دارد.
مجری طرح سيوند با صحه گذاشتن براين مهم كه آثاری باستانی، قبرهای قديمی و تعدادی سفال در درياچه سد مشاهده شده است می‌گويد: هر چند كه ما اطلاع دقيقی از گزارش‌های باستان‌شناسان نداريم، ولی آثار مشاهده شده به حدی مهم نيست كه بهره‌برداری از سد را دچار مشكل كند. (ايسنا- ٧/٦/٨٤)

دور از هر گونه نگرانی
اعلام خبر آبگيری سد سيوند تا پايان امسال، بسياری از ايرانيان و حتی جهانيان را نگران كرده است. اما اين مسأله هيچ نگرانی را در سيد حسين مرعشی رئيس سابق سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری به وجود نياورد. چرا كه رئيس پيشين عقيده داشت كه نمی‌توان سدسازی را كه لازمه تمدن امروز و فردای ايران است، فدای حفظ آثار تاريخی كرد. بنابر اين طبيعی است كه در دوران رياست مرعشی بر سازمان مهم ميراث فرهنگی و گردشگری، اقدام مناسبی در جهت حفظ و حراست از آثار منحصر به فرد محوطه بلاغی و دشت پاسارگاد صورت نگيرد. مرعشی در دوران رياست خود بر سازمان ميراث فرهنگی، براين عقيده پای فشرد كه كليه دوره‌های ايران، محل زندگی مردم قديم و دوره‌هايی است كه آثار تمدن كهن در آنها وجود داشته است. چون تمدن ايران ٩ هزار سال جريان داشته و اين نشان می‌دهد كه تمدن‌های جديد روی تمدن‌های قديمی بنا شده‌اند. بنابر اظهارات مرعشی به خبرگزاری ايلنا، نمی‌توان انتظار داشت مرعشی در مدت يك سال و اندی كه در سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری بود كار ويژه‌ای برای حفاظت از آثار تنگه بلاغی انجام داده باشد. همچنان كه وقتی كلنگ ساخت سد سيوند در سال ٧١ بر زمين زده شد، سيد محمد بهشتی هم كه در آن زمان رئيس سازمان ميراث فرهنگی بود، از كنار اين مسأله به راحتی گذشت و او هم كار چشمگيری نكرد. چرا كه گفته می‌شود مقامات سدساز پيش از آغاز پروژه ساخت سد سيوند طی نامه‌ای به سازمان ميراث فرهنگی، نظر اين سازمان را در باره آغاز عمليات عمرانی برای ساخت سد خواسته بودند. اما ظاهراً پرسش آنها بدون پاسخ ماند و سكوت نيز علامت رضايت است! البته محمد حسن طالبيان به كمك سيد محمد بهشتی می‌آيد و توضيح می‌دهد: «حدود ١٠ سال پيش نامه‌ای به اداره كل ميراث استان فارس نوشته می‌شود. با توجه به گستردگی محوطه‌های باستانی در ايران، طبيعی است كه شناخت كاملی از همه اين محوطه‌ها وجود نداشته باشد. شايد حدود ٢٠ تا ٢٥ درصد آثار تاريخی و محوطه‌های باستانی ايران را بشناسيم. از طرفی قانونی وجود دارد كه براساس آن اگر دستگاه‌ها هنگام عمليات عمرانی به آثار باستانی برخورد كنند، می‌بايست ادامه عمليات عمرانی را متوقف كنند. اگر پاسخ دادن به نامه آنها مدتی طول كشيده است، به اين معنی نيست كه آنها حق انجام عمليات عمرانی را در آن منطقه داشته‌اند.»

سيلاب‌های پرقدرت!
مسأله مهم ديگری كه محوطه پاسارگاد را تهديد می‌كند، وجود سيل‌بند بر سر راه پاسارگارد است.
وجود سيل بند در راه مسيل بزرگ منطقه پاسارگاد و هدايت جريان سيل به طرف مسيل كوچكی كه از نزديكی محوطه باستانی پاسارگاد می‌گذرد، خطر تخريب آرامگاه كوروش كبير و بخش‌هايی از محوطه پيش از تاريخ پاسارگاد را در پی دارد.
در منطقه پاسارگاد، دو مسيل وجود دارد كه يكی از آنها از دامنه كوههای شمال غربی پاسارگاد آغاز شده است و با عرضی بالغ بر يك كيلومتر در بخشی از مسير خود از ميان روستای مبارك‌آباد می‌گذرد و در ادامه به رودخانه پلوار می‌پيوندد. در نهايت نيز به سوی تنگه بلاغی جاری می‌شود.
مسيل كوچك‌تری نيز وجود دارد كه در حد يك رودخانه فصلی، آب در آن جريان دارد و عرض متوسط آن از ٢٠ متر تجاوز نمی‌كند. اين مسيل كوچك در سر راه خود از مجاورت تپه مشهوری كه متعلق به دوران پيش از تاريخ است به نام «تل نخودي» عبور می‌كند و از فاصله‌ای حدود يكصدمتری شمال غربی آرامگاه كوروش به طرف تنگه بلاغی منحرف می‌شود.
سيامك اسكندری كارشناس معماری اين مسأله را تأييد می‌كند. اسكندری در اين باره می‌گويد: «وجود روستای مبارك آباد باعث شد تا سيل‌بندی سر راه مسيل بزرگ در بالای روستا احداث شود. اما احداث غيرفنی اين سيل‌بند به گونه‌ای است كه در صورت وقوع سيل، همه حجم آب ناشی از سيلاب را به مسيل كوچك هدايت كند. چون حجم بالای آب با شكل طبيعی زمين در اين قسمت هيچ تناسبی ندارد نتيجه هم مشخص است.»
سيامك اسكندری كارشناس معماری به سيلاب شديد زمستان سال ١٣٧٧ اشاره می‌‌كند و می‌گويد: «در اين سيلاب حجم آب به حدی بود كه بخش زيادی از تپه‌های تاريخی را شست و آب از پلكان اول آرامگاه كوروش كه ١٨٠ سانتی‌متر ارتفاع دارد، فراتر رفت. تا چندين روز پس از سيل هم محوطه اطراف آرامگاه كوروش همچنان زير‌آب بود.»
اسكندری تصريح می‌كند: «در اين ميان روستای مبارك‌آباد با تكيه بر اين سيل بند كه به ناشيانه‌ترين شكل ممكن ساخته شده است، همچنان به رشد غيراصولی خود ادامه می‌دهد، تا جايی كه برخی از خانه‌های جديد آن در داخل مسيل ساخته می‌شوند. بنابراين يك مسئله مهم پيش می‌آيد، اگر سيل‌بند حذف شود روستايی كه مدت‌ها است خطر سيل را از خود دور ديده، چه بايد بكند و اگر سر جای خود باقی بماند. محوطه‌های تاريخی و آرامگاه كوروش خسارت می‌بيند. البته اين خطر تنها متوجه آثار تاريخی پاسارگاد نيست و عامل زير سيلاب رفتن روستاهای ابوالوردی و مادرسليمان به واسطه احداث نسنجيده و غيركارشناسی اين سيل‌بند در مواقع بارندگی شديد نيز می‌شود.

زمان از دست رفته!
چند روز پيش سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری طی اطلاعيه‌ای اعلام كرد در صورت آبگيری سد سيوند، بخشی از دره بلاغی كه آثار تاريخی دوره‌های مختلف در آن واقع شده است به زير آب می‌رود. اما پاسارگاد و آرامگاه كوروش در امان خواهند بود. دره بلاغی كه رودخانه پلوار در آن جاری است به دليل عبور عشاير منطقه و مسير كاروان رو تاريخی، جاده شاهی و آثار بسيار مهمی از دوره‌های پيش از تاريخ تا دوره اسلامی و وجود پوشش‌های گياهی و زمين‌های كشاورزی از اهميت بسزايی برخوردار است.
ظاهراً زمان برای نجات دادن آثار تنگه بلاغی به سرعت از دست می‌رود. البته بنياد پژوهش پارسه – پاسارگاد و پژوهشكده باستان‌شناسی از دو سال پيش – و نه از سال ١٣٧١ كه ساخت سد سيوند آغاز شد- بررسی‌های مقدماتی خود را برای نجات بخشی از آثار تنگه بلاغی و پاسارگاد آغاز كرده است. در همين زمينه هم جمع‌آوری اطلاعات، تهيه عكس‌های هوايی و ماهواره‌ای و مستندنگاری ١٣٠ اثر تاريخی و پيش از تاريخ انجام شده است. يك فراخوان بين‌المللی هم منتشر شده است و در پی اين فراخوان هفت گروه پژوهشی – دانشگاهی مشترك بين ايران و دانشگاه‌های بولونيای ايتاليا، ورشو لهستان، كيوتو ژاپن، پژوهشگاه لوميو فرانسه، مركز مطالعات ايران‌شناسی آلمان، مركز باستان‌شناسی آلمان و مؤسسه باستان‌شناسی دانشگاه تهران فصل اول كاوش خود را از اسفندماه سال ٨٣ آغاز كرده‌اند.
در فصل اول كاوش علاوه بر مستندسازی غارها و محوطه‌های ميان سنگی و پارينه سنگی، كاوش‌ها به كشف آثاری از دوره باكون‌ و ساختارهايی از روستاهای هخامنشی، فراهخامنشی، گورستان های دوره‌های هخامنشی تا ساسانی، مسيرها و كانال‌ها، مجموعه‌های صنعتی و توليدی ساسانی منجر شد. لايه‌های مختلف اين محوطه‌ها ثبت شده و سفال‌ها و اشيای كشف شده نيز به موزه منتقل شده است.
قرار است تا دو يا سه هفته ديگر كاوش يكی از معادن مهم فلزكاری كهن توسط تيم ايرانی آلمانی آغاز شود. فصل دوم كاوش نيز تا يك ماه ديگر و در محدوده‌ای وسيع‌تر توسط گروه‌های ايرانی و خارجی آغاز خواهد شد.
در عين حال سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری در تلاش است تا از فصل دوم كاوش، گزارش دقيق و نقشه‌هايی تفصيلی از وضعيت آثار منطقه تهيه كند تا براساس اين مطالعات زمان مورد نياز برای نجات آثار و محدوده و ارتفاع مجاز آبگيری را به گونه‌ای كه به آثار منقول صدمه‌ای وارد نيايد، مشخص كند.
بنابراين سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری شايد حدود دو سال برای نجات محوطه‌های پشت سد سيوند فرصت دارد. چرا كه مسئولان سد ساز اعلام كرده‌اند حداكثر تا يك سال ديگر آبگيری سد را آغاز می‌كنند. با توجه به اين كه درياچه سد سيوند بيش از يازده كيلومترمربع وسعت دارد، پر شدن اين حجم آب حدود يك سال زمان نياز دارد. بنابراين شايد حدود دو سال فرصت باقی باشد. اين در حالی است كه بنا به گفته برخی از كارشناسان، محوطه پشت سد سيوند و پاسارگاد ظرفيت ٥٠ سال كاوش را دارد.
محوطه‌های پشت سد سيوند علی‌رغم قدمت آنها بسيار بكر هستند و به ويژه تنگه بلاغی كه نخستين جايی است كه می‌توان در اين محل در مورد خصوصيات و نحوه زندگی مردم در دوره هخامنشی اطلاعاتی را به دست آورد. همچنين نظر باستان‌شناسان و گياه‌شناسان دلالت بر اين دارد كه به علت بكر بودن تنگه بلاغی، گياهانی در اين منطقه وجود دارد كه در صورت انجام مطالعات كامل روی آنها می‌توان به نوع گل‌ها، درختان و پوشش گياهی و باغ‌های پاسارگاد پی برد. چرا كه ريشه نخستين چهارباغ ايرانی در پاسارگاد است.
كاخ‌های پاسارگاد در نقاط مختلف محوطه پاسارگاد پراكنده بودند و از طريق باغ‌هايی به يكديگر متصل می‌شدند. ريشه چهارباغ ايرانی هم به پاسارگاد باز می‌گردد. محمدرضا دهقانی استاد دانشگاه در اين باره می‌گويد‌: «پاسارگاد در گذشته برخلاف امروز كه حالت بيابانی دارد، سر سبز بوده و بخش‌های مختلف آن با باغ‌هايی به يكديگر متصل می‌شدند. آب اين باغ‌ها نيز از طريق جوی‌های سنگی كه پس از هر چند متر در يك حوض سنگی می‌ريخت تأمين می‌شد. باغ‌ها از جلوی آرامگاه كوروش آغاز می‌شد و تا كاخ يارعام و پيكره انسان بالدار و كاخ اختصاصی ادامه داشت.»
به هر حال فرصت چندانی برای مطالعه و پژوهش و نجات بخشی از ‌آثار پاسارگاد و تنگه بلاغی و حفظ جاده شاهی باقی نمانده است. جاده با شكوه ايران باستان كه تحت جمشيد را به پاسارگاد و بعدها به شوش پايتخت هخامنشيان وصل كرد. جاده‌ای كه به فرمان داريوش بزرگ ساخت آن از سارد آغاز شد و تا شوش ادامه يافت.
قرار است آبگيری سد سيوند آن طور كه مسئولان سدسازی می‌گويند اواخر بهمن آغاز شود. در فاصله كوتاهی بخش‌هايی از محلی كه روزگاری مركز حكومت جهانی ايرانيان بود زير آب می‌رود. اما هنوز پاسارگاد و آن چه در اين سرزمين گذشته، آن طور كه شايسته آن است شناخته شده نيست. شايد در اين فرصت كوتاه تنها راه چاره كه می‌تواند دست كم به نجات بخشی از آثار منطقه بيانجامد مشاركت همه سازمان‌ها، ارگان‌ها و نهادهای داخلی و خارجی در عمليات نجات‌بخشی است. شايد اين اقدام در شناخت اصلی و جايگاه محوطه‌های پشت سد تأثير گذار باشد.


برای امضاء نامه شرگشاده ی «کميته بين المللی برای نجات آثار باستانی دشت پاسارگاد» به آدرس زير مراجعه کنيد:
http://www.petitiononline.com/Pasargad/petition.html
-------------------------------
 

نگاهی دیگر به بند سیوند و مُرده ریگ نیاكان ما

آب ما را خواهد برد
 
مزدك بامدادان
جمعه ٢٥ شهريور ١٣٨٤

نوشتار را با سخنی ژرف از همسرم آغاز می‌کنم: «دزدان و راهزنانی را در نظر بگیر که به خانه‌ای دستبرد می‌زنند، پدر و مادر خانواده را می‌کشند، خانه را از آن خود می‌کنند و فرزندان خردسال خانواده را به فرزندی برمی‌دارند و به آموزش و پرورش آنان همت می‌گمارند و در نظر بگیر که این کودکان بدست کشندگان پدر و مادرشان پرورش می‌يابند و آنان را پدر و مادر خود می‌دانند. آن راهزنان، مسلمانانی بودند که به سرزمین ما تاختند و آن کودکان، ما ملت ایران!»

جان سخن را بهتر از این نمی‌توان بر زبان آورد. ما ایرانیان پس از شکست در برابر مسلمانان، بدست کشندگان نیاكان خود پرورش یافتیم و هزار و اندی سال بر این پندار نادرست ماندیم که پدر و مادری جز آنان نداشته‌ایم. راهزنانی که دستشان بخون پدر و مادر ما آلوده بود هر آنچه را که نشانی از آنان داشت نابود می‌کردند و اگر نبودند فرزندان فرهیخته و از جان گذشته این خاندان، که برایمان از شکوه فراموش شده خانه بگویند، از دانش، هنر و مهرِ مادر و از فرزانگی و بزرگمنشی پدر، از آزادگی و سرفرازی نیاگان و از خرمی و سرسبزی زادگاهمان، شاید که ما نیز چون نوادگان "اِشناتون" و "نوفره ته ته"(١) شکوه و بزرگی سرزمین نیاگانمان را از یاد برده بودیم، پذیرفته بودیم که هیچگاه پدرانی بجز عمر و ابوبکر نداشته‌ایم و هیچگاه بزبانی جز عربی سخن نگفته‌ایم و آنگاه بجای آنکه نام پرشکوه و زیبای "ایران" را بر سرزمین خود بنهیم، آنرا «جمهوریه العربیه ...» می‌نامیدیم. هنگامی که دیگر فرزندان این خانه سر بر کار "تفسیر" و "شرح" دین نوین خود گذاشته بودند، هزاران هزار چامه سرای پارسی گوی به سده‌ها، چونان سپاهیانی خستگی ناپذیر از زبان پارسی برج و باروئی در خور ساختند و در پس آن سنگر گرفتند و هرگز نگذاشتند که ما ایرانیان نیز به سرنوشت آسوریان (سوریه)، کُپتیان (مصر)، فلیستیان (فلسطین) و ... دچار شویم. ما هیچگاه عرب نشدیم، چرا که همیشه برادری و یا خواهری از این خانواده برمیخاست و گاه با نهادن جان خود بر کف، پَستو‌ها و کُنجهای پنهان این خانه را در جستجوی نشانی از پدر و مادر راستین ما می‌کاوید، آنرا می‌یافت و در برابر چشمان ما می‌گرفت تا از یاد نبریم که کیستیم. اگر کُپتیان نیز چون ما تنها یک فردوسی می‌داشتند، امروز به زبان اِشناتون، توت آنخ آمون و رامسِس سخن می‌گفتند و میهن خود را نه «جمهویه مصر العربیه» که «کُپت» می‌نامیدند. زبان پارسی زبان ایستادگی در برابر عرب شدن بود و در پشت باروهای این دژ سر به آسمان کشیده نه تنها پارسیان که انبوهی از مردمان دیگر این سرزمین نیز سنگر گرفته بودند. در پشت همین سنگر بود که دیگر زبانهای این سرزمین و سرزمینهای همسایه در باختر ایران از نابودی رهائی یافتند. بیهوده نیست که در گذشته این سرزمین انبوهی از چامه سرایان پارسی‌گوی را می‌بینیم، که خود به زبانی دیگر (برای نمونه ترکی) سخن می‌گفته‌اند و بیهوده نیست که همه فرمانروایان این آب و خاک، از غز و سلجوقی و خوارزمشاهی گرفته تا مغول و تاتار و قزلباش صفوی و قجر از همان دم که خود را فرزند این خانواده و نواده آن پدر و مادر در خون خفته می‌پنداشتند، چون دیگر فرزندان این خاندان، چراغ برمی‌افروختند و خانه را در جستجوی گنج‌های نهان آن می‌کاویدند و روزی چون شاهان سلجوقی ترک‌تبار، زبان پارسی را در سرتاسر سرزمین زیر پادشاهی خود - از هند تا یونان - می‌گستردند و دیگر روز چون بایسُنقُر شاهزاده تاتار، دل از کار پادشاهی و فرمانروائی می‌بریدند و عمر بر سر گردآوری شاهنامه فردوسی می‌نهادند و یا همچون جلال الدین میرزای قاجار نامه خسروان می‌سرودند ...

سده‌ها آمدند و گذشتند و هر از چندی بیگانگان جنگجوی دیگری روی به این سرزمین نهادند و پیش از آنکه رام و خانگی شوند، کشتند و سوختند و بردند. و هر بار دستانی لرزان این گنج‌های بجا مانده از پدر و مادر راستین‌مان را دوباره بزیر خاک کردند، تا باشد که روزگار گشادگی دوباره فرا رسد. از همان آغاز کار فرهیختگانی که تشنگی مسلمانان را به نابودی فرهنگ این سرزمین دریافته بودند، آنان را به این شیوه می‌فریفتند، که نام پرستشگاه‌ها و آرامگاه‌ها را دیگرگونه می‌کردند و چنین شد که پاسارگاد و تَل تخت را "مادر سلیمان" نامیدند و آتشکده آذرگُشنَسپ را "تخت سلیمان"،(٢) و بر هر گنج بجا مانده از پدر و مادر راستین ما نامی دینی-اسلامی نهادند تا آنرا از نابودی برهانند(٣). آنان بدین نیز بسنده نکردند و در گوش راهزنان خواندند، که نوروز جشن "بعثت پیامبر"، "واقعه غدیر خم"، "آغاز خلافت علی ابن ابی طالب" و "روز ظهور امام زمان" است، برای چهارشنبه سوری، افسانه بر افروختن آتش، بدست خونخواهان حسین ابن علی در قیام مختار ثقفی را ساختند و هنگامی که دیدند جز با به زبان آوردن "شهادتین" و گردن نهادن به دین از راه رسیدگان، که نامش "اسلام" بود و "تسلیم و سرسپردگی و بندگی" می‌خواست، و نه آنگونه که هزار و اندی سال در گوشمان خواندند "سلام و دوستی و آشتی"، از تیغ بیدریغ کشتار و بردگی و فروش زنان و کودکانشان در بازارها نخواهند رست، نامهای خود را دگرگون کردند و همان شد که رستم فرخزاد، آن یگانه تنها گفته بود: «که چون تخت و منبر برابر شود / همه نام بوبکر و عمر شود!». آن فرهیختگان در زیر تیغ آخته جنگاوران عرب هزاران هزار نیرنگ بکار بردند تا اندکی از مرده ریگ پدر و مادر راستین ما بر جای بماند، تا ما آنرا بروزگاران بیابیم و دریابیم که کیستیم و سد افسوس و هزاران دریغ که در این رهگذر بزرگترین برتری اخلاقی ایرانیان باستان، "راستگوئی" را از دست نهادند و دروغِ راهگشا یا همان "تَقیِّه" را به ما آموختند.

از آن روزگار که راهزنان به خانه ما درآمدند، تیغ کشتار و سرکوب و نابودی در این آب و خاک کمتر در نیام ماند. این چنین شد که رفته رفته دیگر فرهیختگان و دانایان‌مان نیز نمی‌دانستند که کدام نام را بر سر کدام گنجینه نهاده‌اند و ما در این پندار ماندیم، که در دل سرزمین پارس براستی مادر سلیمان در خاک خفته است و در آذرآبادگان زیبا، روزگاری سلیمان پیامبر بر تخت می‌نشسته است. یاد پدر و مادر راستینمان تنها در ناخودآگاه گروهی ما بود که برجای مانده بود و هر از گاهی سر برمی‌کرد، هنگامی که اسماعیل نامی از تبریز بپا می‌خاست و خود را نواده شهربانو، دختر یزدگرد سوم، پادشاه بخت برگشته ساسانی می‌خواند. دیگر از او نه نشان پدرانش را می‌خواستیم و نه می‌پرسیدیم که چرا به زبانی جز زبان یزدگرد سخن می‌گوید و او نیز نام پسرانش را تهماسب و بهرام و سام می‌نهاد تا ناخودآگاهِ ما را بیشتر برآشوبد و آتش آرزوی پیوستگی به پدر و مادر راستینمان را در درونمان برگُدازد. و ما در همیشهِ گذشتهِ پر رنج و شکنج این سرزمین، هرگاه که کسی در این آتش دمید، در پی اش براه افتادیم و جان بر سر راهش نهادیم.

امروز ولی داستان ما و این مرده ریگ نیاكانمان یکی داستان است پر آب چشم! در این یکسدوپنجاه سالی که ما برای خودشناسی و بازیابی خویشتن خویش خیز برداشته‌ایم، اگرچه یاد پدر و مادر راستینمان کم کم در خودآگاه گروهی‌مان جان می‌گیرد، ولی دیگر گنج‌های نهفته در دل خاک این خانه را چون آئینه‌ای فراروی خود نمی‌گیریم و نمی‌گوئیم: «کی ببینم مرا چنان که منم؟!». آنچه از آن روزگار پرشکوه و درخشان بجای مانده، برای ما چیزی نیست، جز یادگاری گرامی از پدر و مادری که برخاک افتادند، پیش از آنکه ما بازشان شناسیم و مانند هر فرزند شایسته دیگری، بر هر آنکسی که بخواهد این یادگاران را نابود کند، می‌تازیم. این یادگارها ولی باز به کنج پستوهای خانه بازگشته‌اند و تنها هنگامی بیاد ما می‌افتند، که دزدی بدنبال ربودنشان باشد و یا نم آب تار و پودشان را از هم بگسلد. از چنگ راهزنان بدرشان می‌آوریم و باز به گوشه پستوها و کنج گنجه‌ها می‌سپاریمشان. تخت جمشید، پاسارگاد، آتشکده آذرگشنسپ و هزاران هزار اثر دیگر تنها نابودی گذشته پرشکوه این خانه را بیاد ما می‌آورند و برآنمان می‌دارند، که اشکی از سر افسوس بچکانیم و باز همه این یادها را به فراموشخانه دل بسپاریم.

ما از گذشته خود گسسته‌ایم. نابودی پاسارگاد دلمان را بدرد می‌آورد و فریاد از نهادمان برمی‌خیزاند، چرا که در دل آن "کوروش بزرگ" آرمیده است. او را بزرگ می‌خوانیم، ولی نمی‌دانیم که چرا پادشاهی بزرگ و فرمانروائی از خمیره‌ای دیگر بود. می‌دانیم که پادشاهی بزرگ هخامنشی را پایه گذاشت و سرزمین‌های بسیاری را گشود، ولی همینجا دانسته‌های بسیاری از ما در باره یکی از برجسته ترین چهره‌های تاریخ جهان پایان می‌پذیرد. بر کاربران ایران ستیز جمهوری اسلامی می‌تازیم و جهان را بیاری می‌خوانیم و بدرستی از نابودی دارو ندار فرهنگیمان فریاد برمی‌داریم، ولی خود نیز کمتر گامی در راه شناسائی مرده ریگ نیاكان خود بر می‌داریم.

ما از گذشته خود گسسته‌ایم و کیستی خود را از یاد برده‌ایم. از هر سده‌ای تا سده دیگر، یاد پدر و مادر راستینمان در دل و جان و ناخودآگاه ما رنگ باخته و رو به سوی سرزمین فراموشی گذارده است، تا به امروز که نه یک ملت یکپارچه و خودآگاه و میهن-آگاه، که توده‌ای گیج و گولیم و به همان اندازه که در پرخاش به ویرانگران یادگاران نیاگان خود سرسختیم، بر خودداری از شناخت چهره راستین آنان نیز پای می‌فشاریم و چنین است که دوهزار و پانصد سال پس از پایه گزاری شاهنشاهی هخامنشی، این نخستین امپراتوری تاریخ، که خرد گروهی را پایه و بنیان فرمانروائی کرد، اکنون بیخردی گروهی کار این سرزمین و مردمانش را بجائی رسانده است، که خامنه‌ای و احمدی نژاد بر تخت کوروش و داریوش و خشایارشا نشسته‌اند و آزادگان ایرانی را بزیر تازیانه سرکوب گرفته‌اند.

پاسداری از آرامگاه کسی که مردم او را بروزگار زندگانیش "پدر همه مردمان" می‌خواندند، بی‌گمان کمترین کاری است، که بار آن بر دوش تک تک ایرانیان سنگینی می‌کند، این همه ولی همانگونه که نوشتم، "کمترین" کار است و به اینمان بسنده نباید کرد. بر ما است که گوشه گوشه این خانه را در جستجوی کیستی راستین خود بکاویم و ببینیم مادران و پدرانمان برایمان از دانش و فرهنگ و آئین زندگی چه برجای گذاشته‌اند، تا شاید بتوانیم پی به جادوی آن شکوه و آن بزرگی ببریم و با پیروی از اندیشه‌های ژرف نیاگانمان سرنوشت خود را، خود بدست بگیریم.

کوروش بزرگ بر سنگ نوشته است: «ای که بر این جایگه پای مینهی، مشتی خاک را از من دریغ مدار!» اگر امروز تنها به نگاهداری آرامگاه کوروش از نابودی بسنده کنیم و بدنبال شناختن پدر و مادر راستین خود و منش و اندیشه آنان نباشیم، آب انباشته شده در پشت سیوند نه پاسارگاد را، که ما و کیستی ما را با خود خواهد برد!


خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران زمین بدور دارد
شهریور هشتادوچهار
مزدک بامدادان
mazdakbamdadan@arcor.de

----------------------
١) اِشناتون از برجسته ترین فرمانروایان مصر باستان بود (خاندان هژدهم، ١٣٥١ تا ١٣٣٤ پ. م.). او و همسرش نوفره ته ته در یکی از درخشانترین دوره‌های تمدن مصر باستان بر این سرزمین فرمان می‌راندند و مصریان باستان یا کُپتیها آرامش و آبادانی آن روزگار را وامدار این دو فرمانروای فرزانه بودند.
٢) تخت سليمان در ۴۰ کيلومتری تکاب در جاده زنجان - تبريز جای دارد.
٣) در دشت دروازه فين و سمت جنوب خيابان باغشاه فين امامزاده‌ای هست بنام "بابا شجاع الدین". مردم کاشان می‌گویند، پیروز مجوسی نهاوندی (ابولؤلؤ) پس از آنکه خلیفه دوم عمر و چند تن از همراهان او را در مسجد مدینه کشت، به ایران گریخت و این امامزاده آرامگاه او است، که بنام "بقعه ابولؤلؤ" نیز خوانده می‌شود. شاید مردم کاشان در همان روزها بنای یادبودی برای این بزرگمرد آزاده ساخته بوده باشند. ساختمان کنونی امامزاده به روزگار ایلخانیان ساخته شده است.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home